بی شک در طول تاریخ مناسک و مراسمی به کیفیت حج محمدی(ص) سال دهم هجرت انجام نپذیرفته است؛حجی برای آخرین بار،اشرف مخلوقات و فخر کائنات،خاتم انبیا(ص)بر پا کننده آن بود و خیل مشتاقان حضرتش که شمار آنان به بیش از یکصد هزار تن میرسید گرداگرد شمع وجود پیامبرشان از هر دیار و منطقه ای، پس از طواف خانه دوست،قصد مراجعت داشتند...

مهدی در غدیر
بی شک در طول تاریخ مناسک و مراسمی به کیفیت حج محمدی(ص) سال دهم هجرت انجام نپذیرفته است؛حجی برای آخرین بار،اشرف مخلوقات و فخر کائنات،خاتم انبیا(ص)بر پا کننده آن بود و خیل مشتاقان حضرتش که شمار آنان به بیش از یکصد هزار تن میرسید گرداگرد شمع وجود پیامبرشان از هر دیار و منطقه ای، پس از طواف خانه دوست،قصد مراجعت داشتند...

نبی اله ابراهیمی
دبیر ریاضی مدارس شهرستان کاشمر
nollaha@yahoo.com
مقدمه:
حمد و ثنای بی حد، سزاوار خداوندی است که به مقتضای لطف خود عالم را آفرید و در میان موجودات، آدم را به طلعت «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا»[1]مفتخر گردانید و برای وصول به کمالات، وی را به دو حجت ظاهر و باطن[2]مزین و مجهز فرمود و همواره در طول تاریخ ،برگزیدگان و سفیران خود را، هادیان راه و مشعلداران شبستان آدمی قرار داد که «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ»[3]
کاروان آدمی در پرتو این دو نعمت عظمی به سیر تکاملی خود ادامه داد تا سر انجام با بعثت پیامبرخاتم صلي الله عليه و آله به اوج کمال خود رسید. همان گوهری که تقدّم نوری و تأخّر ظهوری داشت. و فرمود:«كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ(أَوْ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ)»[4]
هنوز سجدهء آدم نکرده بود ملک که بود گَرد سجود تو بر جبین ما را
آدم(ع) از او خَلعَت صَفوت گرفت. نوح(ع) با توسل به ذیل عنایت او از آن طوفان مهیب مصونیّت یافت و خلیل(ع) حلیه خُلّت از بذل توّجه او برخود آراست و موسی(ع) به یُمن او نعلین قُرب پوشید و عیسی(ع) تاج رفعت از برکت او بر سر نهاد.

رفتار علي عليهالسلام با خلفاي سه گانه
حضرت علي عليهالسلام در اين اين ايام به جاي مبارزه با كساني كه سبب انحراف اسلام و مسلمانان شده بودند، روش ديگري را برگزيد. ايشان در عين دخالت نكردن در امور شخصي خلفاء، به امور مربوط به اسلام و مسلمانان، با سعهي صدر پاسخ ميدادند. هنگامي كه دانشمندان از داخل و خارج سؤالات پيچيده و مبهم ميپرسيدند و خلفا به دليل نداشتن معلومات كافي از پاسخ در ميماندند، امام علي عليهالسلام به كمك خلفا ميشتافت و قدرت علمي اسلام را در برابر يهوديان و مسيحيان به نمايش ميگذاشت.
گاهي خلفا در پاسخ به احكام شرعي در ميماندند يا آن كه در حوادثي كه رخ ميداد، به حكم اسلام آگاه نبودند، حضرت نيز روش و پاسخ صحيح را به ايشان ميآموخت. شيعيان اميرالمؤمنين علي عليهالسلام نيز در اين مسير حركت ميكردند نظير سلمان فارسي كه از سوي خليفهي دوم به استانداري مداين منصوب و اعزام شد.1
اين روش بزرگترين درس اخلاص و فداكاري در راه دين خداست كه با گذشتن از حق خود، براي حفظ دين خدا با كساني كه حق تو را ضايع كردهاند، همكاري كني.
1ـ مروج الذهب، ج 2، ص 323.
حفظ آمادگي نيروهاي خودي
اوضاع اجتماعي پس از وفات پيامبر گرامي اسلام صلياللهعليهوآله به گونهاي بود كه امكان هرگونه ابتكار عمل را از خواص ميگرفت. در اين حال عوام به شدت تحت تأثير قرار گرفته، عدهاي ناآگاه وعدهاي نيز آگاه ولي ترسو و مرعوب بودند. طبيعي است كه در چنين موقعيتي بايد براي حفظ افراد موافق و نيروهاي خودي تلاش كرد، يعني همان كاري كه امام علي عليهالسلام انجام دادند. حضرت در خطبهي 26 ميفرمايند:
فَنَظَرتُ فَاِذا لَيسَ لي مُعينٌ اِلّا اَهلَ بَيْتي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ المَوتِ وَ اَغْضَيتُ عَلَي القَذي وَ شَرِبتُ عَلَي الشَّجا وَ صَبَرْتُ عَلَي اَخْذِ الكَظَمِ وَ عَلي اَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.
پس از وفات پيامبر و بيوفايي ياران، به اطراف خود نگريستم. ياوري جز اهل بيت خود نديدم، كه اگر مرا ياري كنند، كشته خواهند شد؛ پس به مرگ آنان رضايت ندادم. ديدگان پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويي كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل شكيبايي نمودم.
ايشان در اين ايام با بردباري، تدبير و دورانديشي، ناملايمات را تحمل كرد تا مردم به آگاهيهاي لازم دست يابند و زمينه براي حضور نيروهاي حق آماده شود. در عمل نيز همينگونه شد؛ زيرا با عملكرد ناسنجيدهي حكام در زير پا گذاشتن احكام اسلامي، زمينهي انقلاب مردمي فراهم گشت و حكومت به طور طبيعي به دست امام علي عليهالسلام افتاد.

نقش خواص از سقيفه تا خلافت علي عليهالسلام
نقش فاطمه زهرا عليهاالسلام در دفاع از ولايت
حضرت زهرا عليهاالسلام در نزد رسولاللّه صلياللهعليهوآله از جايگاه بسيار ارزشمندي برخوردار بود به گونهاي كه هيچ زني به اندازهي ايشان در نزد پيامبر محبوب نبود. او پارهي تن رسول خدا و مايهي خوشحالي و سرور پيامبر بود. رسول خدا فرموده است:
فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَن سَرَّها فَقَد سَرَّني وَ مَنْ ساءَها فَقَد ساءَني فاطِمَةُ اَعَزُّ النّاس عَلَيَّ.
فاطمه پارهي تن من است. هركه او را شادمان كند، مرا شادمان ساخته است و هركه او را بيازارد، مرا آزرده است.1
و همچنين فرمود:
فاطِمَةُ حَوْراءُ اِنْسِيَّةُ فَكُلَّما اِشْتَقْتُ اِلي رائِحَةِ الجَنَّةِ شَمَمْتُ رائِحةَ اِبنَتي فاطِمةَ.
فاطمه فرشتهاي در سيماي انسان است. هرگاه مشتاق بوي بهشت ميشوم، دخترم فاطمه را ميبويم. معروفترين كُنيّهي حضرت2
زهرا عليهاالسلام، «امّ ابيها» ميباشد كه پيامبر اسلام، دخترش را با آن ميخواند و اين بيانگر حقيقت و عمق رابطه بين رسولاللّه صلياللهعليهوآله و فاطمه زهرا عليهاالسلام است.
فاطمه زهرا عليهاالسلام از خواص اهل حق است كه بينشي عميق دارد، زمانه را به خوبي ميشناسد و آينده را پيشبيني ميكند.
ارايهي تحليل روشن و جامع از وضع موجود اجتماع و بيان راهكارهاي خروج از فتنهها و مشكلات، مهمترين وظيفهي خواص است. اگر خواص به موقع وظيفهي خود را انجام دهند، جاي هيچ عذري براي عوام باقي نميماند؛ زيرا نميتوانند بگويند نميدانستيم يا كسي به ما چيزي نگفت.
حضرت زهرا عليهاالسلام در كسوت يكي از خواص جامعه توانست در آن دورهي بحراني، وظيفهي اجتماعي خويش را انجام دهد و با وجود تمام موانع، در مكانهاي گوناگون و فرصتهاي محدود، راهكارهايي را پيش روي عوام قرار دهد. سخنان ايشان در آن مقطع حساس اجتماعي، از بينش قدرتمند حضرت در ارزيابي مسايل كنوني جامعه و آيندهنگري وي حكايت دارد. در اينجا به ميزان توان خويش، به بررسي نقش محوري حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در جامعهي اسلامي آنروز ميپردازيم.
1ـ بحارالانوار، ج 3، ص 23، ح 17.
2ـ همان، ج 43، ص 4، ح 20.
1 ـ حمله به بيت فاطمه زهرا عليهاالسلام
پس از ماجراي سقيفه، سران جريان به همراه عدهاي بيشمار از بيعت كنندگان با خليفهي اول، براي بيعت گرفتن از عليبنابيطالب عليهالسلام به سوي منزل ايشان هجوم آوردند و او را تهديد كردند كه اگر بيعت نكند، خانه را با اهل آن به آتش ميكشند. ناگهان فاطمه زهرا عليهاالسلام بيرون آمد و كنار در منزل ايستاد و خطاب به آنان فرمود:
من هيچ اجتماعي را بدتر از اين اجتماع به ياد ندارم. جنازهي رسول خدا را در دست ما رها كرديد و به جانب سقيفه شتافتيد. بدون مشورت با ما اهل بيت، هرچه خواستيد، كرديد و حق مسلّم ما را بازپس نداديد.
آنچنان كه گويا از حادثهي «غدير خم» و آن چه پدرم در آن روز در حق علي عليهالسلام فرمود، هيچ خبر نداريد. به خدا سوگند! پيامبر در آن روز براي ولايت و رهبري علي عليهالسلام از مردم بيعت گرفت تا اميد شما فرصتطلبان تشنهي قدرت را قطع كند، ولي شما پيوند ميان خود و پيامبرتان را بريديد و حرمت او و وصياش را پاس نداشتيد. اما بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داوري خواهد كرد.1
در اين ماجرا و سخنان كوتاه فاطمه زهرا عليهاالسلام، نكاتي نهفته است. سران جريان و عوام دنباله روي آنان فراموش كردهاند كه به چه خطايي دست زدهاند. آنان پس از درگذشت پيامبر، چنان در هوا و هوس قدرت غوطهور بودند كه به طور كلي ماجراي كفن و دفن رسولاللّه صلياللهعليهوآله را فراموش كردند و به سقيفه روي آوردند. اينك در كمان بي شرمي با حالت تهاجمي به سوي خانهي اهل بيت كه عزادار هستند، روي آورده و از علي عليهالسلامميخواهند هرچه زودتر به بيعت گردن نهد. اينان در اوج خيانت، خانوادهي علي عليهالسلام را به آتش زدن خانه تهديد ميكنند. البته حضرت زهرا عليهاالسلام، گذشته را به آن مردم مقهور نفس اماره يادآوري ميكند و بيعتي را كه بر گردن دارند، خاطرنشان ميسازد. ايشان با يادآوري واقعهي «غدير خم»، ماهيت كودتاگران را بر ملا ميكند. وي آنان را فرصتطلب و تشنهي قدرت ميخواند و با شجاعت بينظير خود، از رياكاري و خيانتپيشگي سران سقيفه و عوام دنبالهرو پرده بر ميدارد.
1ـ الامامة و السياسة، ج 1، ص 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص 205.
2 ـ سخنراني فاطمه زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه
پس از آن كه سران سقيفه، فدك را غصب كردند، فاطمه زهرا عليهاالسلام به مسجد آمد و سخنراني مفصلي ايراد كرد كه به «خطبهي فدكيه» معروف شده است. اين خطبه دربردارندهي مطالبه بسيار مهمي از معارف ديني و افشاي جريانهاي صدر اسلام است. ايشان پس از حمد و ثناي الهي و اقرار به توحيد و رسالت، با معرفي خود، وضعيت اعراب و زحمتهاي پيامبر گرامي اسلام را تشريح ميكند. آنگاه با بيان فداكاريهاي عليبنابيطالب عليهالسلام در جنگها و صحنههاي گوناگون، عملكرد عوام و خواص را پس از وفات رسول خدا صلياللهعليهوآلهبه نقد ميكشد. حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان انديشمندي آگاه در جايگاه دختر پيامبر اسلام، وظيفهي خويش را در اجراي امر به معروف و نهي از منكر به خوبي انجام ميدهد.
سخنان فاطمه زهرا عليهاالسلام را در اين چند محور ميتوان بررسي كرد:
الف ـ ظهور خط نفاق
ظَهَرَ فيكُم حَسَكَةُ النِّفاقِ وَ سَمِلَ جُلبابُ الدّين.
نفاق، عداوت و دشمني پنهان است. منافق در وقت مناسب، پردهي نفاق را كنار ميزند و واقعيت خود را آشكار ميكند. رسول گرامي اسلام چهرهاي است محبوب و همگان او را دوست داشتند و تا زنده بود، كسي را ياراي جسارت نبود، ولي اينك در گذشت او، بهترين فرصت را براي آشكار كردن مكنونات قلبي فراهم آورد. بسياري از كساني كه به گونهاي از اميرالمؤمنين علي عليهالسلام دل پرخوني داشتند، حاضر نشدند از حق او دفاع كنند. جسوران و گستاخان نيز از اين موقعيت بهره جسته و عداوت خود را آشكار كردند. بدينگونه خط نفاق وارد عرصه شد.
زهراي مرضيه نيز در سخنان خويش آنان را اينگونه رسوا كرد:
چه زود جامهي دين را از تن به در آورده و پاره پاره كرديد و حقيقت خود را آشكار ساختيد.
ب ـ افشاي ماهيت كودتاگران
اِبْتِدْرارا زعَمْتُمْ خَوفَ الفِتْنَةِ اَلا في الفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحيطَةٌ بِالْكافِرينَ
سياستبازان همواره براي گمراه ساختن تودهي مردم با بهرهگيري از الفاظ شيرين و زيبا، اهداف شوم خود را در پشت اين كلمات پنهان ميسازند. آزادي، رفع فتنه و آشوب، مبارزه با خشونتطلبي و... از اين دسته الفاظ هستند. كودتاگران، خود را فداكاران و مصلحاني ميدانند كه براي جلوگيري از فتنه پيشگام شده و ايثار كردهاند.
وَ اِذا قيلَ لَهُم لا تُفسِدوا في الاَرضِ قالوا اِنَّما نَحنُ مُصْلِحُونَ
و زماني كه بر ايشان گفته ميشود در زمين فساد نكنيد، ميگويند: ما مصلحان هستيم
اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفسِدُونَ وَ لكِنْ لاّ يَشعُروُنَ.1
آگاه باشيد كه ايشان همان مفسداناند و لكن نميدانند.
وقتي حضرت علي عليهالسلام به ابوبكر گفت: «تو فساد برپا كردي و بدون مشورت كاري را انجام دادي و حق ما را رعايت نكردي» وي در پاسخ گفت: «بله، ولي من از فتنه ميهراسيدم»2
فاطمه زهرا عليهاالسلام ميفرمايد:
ادعاي رفع فتنه ميكنيد، حال آن كه در فتنهاي عظيم افتادهايد
حوادث آينده پيشبيني ايشان را روشن كرد.
ج ـ ارايهي راهكار
وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيرَ الاِسْلامِ دينا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنهُ وَ هو في الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ
دين خدا، يك واقعيت يكپارچه است. بايد اعتقادات و احكام و اخلاق، واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات را يكجا پذيرفت و بدانها عمل كرد. در غير اين صورت با گرفتن يك قسمت و ترك بخشي ديگر (ولايت و امامت)، اين دين كارآيي نخواهد داشت و نتيجهي مطلوب از آن به دست نخواهد آمد.
در ادامه حضرت ميفرمايند شما كه كتاب خدا و حلال و حرام او را پشت سر انداختهايد، ايا راه ديگري برگزيديد؟
اَفَتؤمِنُونَ بِبَعضِ الْكِتابِ وَ تَكفُرُونَ بِبَعضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُم اِلّا خِزْيٌ في الحَياةِ الدُّنيا وَ يَومَ القِيامَةِ يُرَدُّونَ اِلي اَشَدِّ العَذابِ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلُونَ.3
آيا به بعض كتاب ايمان ميآوريم و به بعض آن كافر ميشويد؟ كيفر كسي كه چنين كاري را انجام دهد، غير از خواري دنيا نخواهد بود و در روز قيامت به بدترين عذاب مبتلا خواهيد گشت و خداوند از آن چه انجام ميدهيد، غافل نيست.
د ـ برحذر داشتن از فريب شيطان
وَ اَطْلَعَ الشَيطانُ رَأسَهُ مِن مَعْزَرِةٍ هاتِفا بِكُم فَالْفاكُم لِدَعوَتِه مُستَجيبينَ.
و شيطان سر خود را از جايگاهش بيرون آورد و شما را صدا زد و شما را نسبت به دعوت خود اجابت كننده ديد.
حضرت زهرا عليهاالسلام در اين قسمت با اشاره به خطر دنيازدگي و فريب شيطان و هواهاي نفساني، آنان را بازيخوردگان شيطان معرفي ميكند. خطري كه هميشه در كمين انسان است و هيچگاه از او دور نميشود. حاكم شدن شيطان بر قلب و جان آدمي، سرآغاز تمام نابسامانيهاي اجتماعي و انحطاط شخصيت فردي است.
ه ـ افشاي مردمفريبي
غاصبان فدك با استفاده از عناوين مردمپسند، مدعي شدند كه فدك از آنِ عموم مسلمانان است و بايد براي مخارج جهاد در راه خدا صرف گردد و به آموز عام المنفعه اختصاص يابد. به طور طبيعي اين گفتار به مذاق عموم خوش ميآيد و آنان نيز آن را تأييد ميكنند. حضرت زهرا عليهاالسلام با استشهاد به آيات قرآني، فدك را ارث خود ميداند و دروغپردازيهاي آنان را نقش بر آب ميكند.
و ـ هشدار نسبت به ارتجاع و رفاهزدگي
فَانّي حُرْتُمْ بَعدَ البَيانِ؟ وَ أسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ؟ وَ نكَصْتُم بَعْدَ الاِقْدامِ؟
چرا پس از روشنگري سرگردانيد؟
حضرت در اينجا خطاب به انصار ميگويد:
شما كه زحمات بسياري را متحمل شديد و سختيها را به جان خريديد و تحولي در جامعه ايجاد كرديد، چرا هماكنون دچار عقبگرد گشتهايد و به ارتجاع ميانديشيد؟ چرا پس از ايمان آوردن، دوباره به شرك برگشتهايد؟ ميبينم كه شما به دنيا ميل پيدا كرده و به دنبال عيش و رفاه افتادهايد؟4
1ـ بقره، 11 و 12.
2ـ مروج الذهب، ج 2، ص 316.
3ـ بقره، 85.
4ـ خطبهى فدكيه، الاحتجاج، ج 1، ص 97 به بعد.
3 ـ سخنراني فاطمه زهرا عليهاالسلام در جمع زنان مهاجر و انصار
حضرت زهرا عليهاالسلام در بستر بيماري نيز دست از مبارزه برنداشت و با بيان رساي خويش همچنان به روشنگري ادامه داد. ايشان با گوشزد كردن خطر انحراف از رهبري و ولايت ميفرمايند:
آنان خلافت را از جايگاه اصلي خود دور كردند؛ آن كسي كه در امر دنيا و آخرت، آگاه و خبير بود. اين بزرگترين خُسران و ضرري است كه برخود وارد كردند. علت اين امر نبود مگر آن كه ميدانستند علي عليهالسلام در راه خدا اهل مسامحه و مجامله نيست. او در خدا ذوب شده است.
هرچند اقدامات و سخنرانيهاي حضرت زهرا عليهاالسلام در آن جمعيت اثر نبخشيد، ولي به عنوان سند تاريخي باقي ماند. فاطمه زهرا عليهاالسلام در اقدام بعدي، روش مبارزه را عوض كرد. بياعتنايي به سران سقيفه، ندادن اجازهي ملاقات به آنان، سرزنش آنان در آخرين ملاقات خويش و مخفي كردن مراسم تشييع و مزار خود؛ شيوههاي مبارزهي حضرت در آخرين روزهاي زندگي به شمار ميآيند.
بلال حبشي
بلال از مسلماناني بود كه در زمان قبل از هجرت، شكنجهي فراوان ديد. بلال شخصيتي است كه در بين مسلمانان از جايگاه ارزشمندي برخوردار است، هرچند موقعيت اجتماعي و قبيلهاي ندارد. آوردهاند كه از بلال خواستند تا با ابوبكر بيعت كند، اما او امتناع ورزيد. عمر گريبان او را گرفت و گفت: «اين پاداش ابوبكر است كه تو را آزاد ساخت». بلال گفت: «اگر ابوبكر براي خدا مرا آزاد كرده است، پس براي خدا از من دست بردارد و مرا به حال خويش واگذارد و اگر براي غير خدا آزاد كرده است، اينك حاضرم بندهي او باشم، اما با كسي كه پيامبر او را جانشين نكرده است، بيعت نميكنم و آن كه را او جانشين كرده است، تبعيتاش تا روز قيامت در گردن ماست».
عمر كه چنين ديد، گفت: «بنابراين در مدينه نمان». بلال نيز به سوي شام حركت كرد و در همانجا به رحمت الهي پيوست.1
اين برخورد بلال از بينش عميق، ولايت مداري و زهد و تقواي او حكايت ميكند؛ زيرا وي همانند بسياري افراد ديگر ميتوانست از حاشيهنشينان باشد و در سايهي بيطرفي به منافع دنيوي دست يابد، اما او نعيم آخرت را بر دنيا ترجيح داد.
1ـ پيغمبر و ياران، ج 2، ص 70 به بعد.
اُبّي بن كعب
در جريان سقيفه، دوازده نفر با ابوبكر به مخالفت پرداختند كه يكي از آنان «اُبيبنكعب» است. او از كاتبان وحي بوده است و از جملهي دوازده نفري است كه در عقبه با پيغمبر بيعت كردند. وي در هنگام گفتوگو با ابوبكر گفت:
اي ابوبكر! حقي را كه خداوند براي غير تو قرار داده است، انكار مكن و اول كسي كه در حق وصي و برگزيدهي پيغمبر مخالفت ميكند و از گفتهي او رو ميگرداند، مباش. حق را به صاحبش برگردان تا از كيفر و عذاب در امان باشي. در گمراهي پافشاري مكن كه پشيمان خواهي شد. از كردهي خود توبه كن تا گناهانت سبك شود. حقي را كه خداوند مخصوص ديگري قرار داده است، به خود اختصاص مده تا به كيفر آن دچار نگردي. ابوبكر! مراقب باش هرچه به دست آوردي، از آن مفارقت كرده، به سوي پروردگارت رهسپار خواهي شد و از آنچه مرتكب شدهاي بازخواست خواهد كرد.1
اُبي در اجتماع بزرگتري در روز اول ماه رمضان، به صورت گسترده خليفهي اول را به باد انتقاد گرفت و فضايل اميرالمؤمنين علي عليهالسلام را يادآور شد. اين سخنراني آنچنان كوبنده بود كه «ابوعبيدة بن جراح» و «عبدالرحمان بن عوفه» تحمّل خود را از دست دادند و به او گفتند: «تو احمق و ديوانهاي» و ابي نيز پاسخ آنان را گفت.
ابي هرگز با ابوبكر بيعت نكرد و اجتماع سقيفه را هيچگاه به رسميت نشناخت. عصر روزي كه حادثهي سقيفه رخ داد، ابي از ميان حلقهي انصار ميگذشت. يكي از انصار از او پرسيد: «ابي! از كجا ميآيي؟» پاسخ داد: «از منزل خاندان پيامبر». گفتند: «وضع آنان چگونه بود؟» گفت: «چگونه ميشود وضع كساني كه خانهي آنان تا ديروز محل رفت و آمد فرشتهي وحي و كاشانهي پيامبر خدا بود، ولي امروز جنب و جوشي در آنجا به چشم نميخورد و از وجود پيامبر خالي مانده و حقشان از دست رفته است». اين را گفت در حالي كه بغض گلويش را ميفشرد و گريه مجال سخن به او نميدادند به گونهاي كه وضع او، حاضران را نيز به گريه انداخت.2
1ـ حاشيه احتجاج طبرسى، ص 112.
2ـ پيغمبر و ياران، ص 172؛ شخصيتهاى اسلامى شيعه، ص 38.
سلمان فارسي
سلمان داراي شخصيتي است كه به مقام «السلمان منّا اهل البيت» رسيد و رسول گرامي اسلام در توصيف كمال معنوي و تعالي روحي وي فرمود: «اگر ابوذر از آنچه سلمان ميداند، آگاه شود، او را خواهد كشت».
سلمان نسبت به اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ارادت خاصي داشت و او را به عنوان امام جانشين پيامبر و وارث علوم پيامبران ميشناخت. بعد از آن كه خلافت از مسير واقعي خود خارج شد، يكي از افرادي كه با خليفه بيعت نكرد، سلمان بود و تا زماني كه حضرت علي عليهالسلام بيعت نكرد، او نيز بيعت نكرد.
زماني كه حضرت علي عليهالسلام، مردم را به بيعتِ خود فرا خواند و نيمههاي شب، دست فاطمه زهرا عليهاالسلام، امام حسن عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام را ميگرفت و به در خانهي مهاجر و انصار ميرفت تا از آنان كمك بطلبد، از تمام ايشان فقط چهل نفر وعدهي ياري دادند. حضرت فرمود كه فردا با سرهاي تراشيده و با سلاح حاضر شوند و تا پاي مرگ با او بيعت كنند. از اين چهل تن، فقط چهارتن به وعده وفا كردند؛ ابوذر، مقداد، زبير و سلمان و اين عمل سه بار تكرار شد.
دفاع سلمان از حضرت علي عليهالسلام
سه روز بعد از دفن رسول معظم اسلام، سلمان فارسي براي مردم سخنراني نمود و آنان را از عمل اشتباهي كه انجام داده بودند، آگاه كرد و آيندهي شوم عملكردشان را متذكر شد. او پس از ذكر فضايل اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و ثمرات ولايت و امامت آن حضرت فرمود:
اَيُّهَا النّاسُ وَ يَحكُمْ ما لَنا وَ اَبُوفُلانٍ وَ فُلانٍ! أَجَهِلْتُمْ أَمْ تَجاهَلْتُمْ أمْ حَسَدْتُمْ أَمْ تَحاسَدْتُمْ؟
اي مردم! واي بر شما. ما را با فلان و فلان چه كار. آيا ناآگاه بوديد يا خود را به ناآگاهي زديد؟ آيا حسادت ورزيديد يا آن كه به يكديگر حسادت ورزيديد؟
وي ادامه ميدهد:
به خلافت كسي تن داديد كه تنها از نظر من از شما بزرگتر است و اهل بيت پيامبر خود را ناديده گرفتيد، حال آن كه اگر خلافت را از محور خود خارج نميكردند، هرگز اختلافي پديد نميآمد و همه از ميوههاي گواراي خلافت بهرهمند ميشديد.1
سلمان در اين سخنان، ريشهي اصلي انكار و غصب خلافت را بيان كرده است.2
1ـ فروغ ولايت، ص 193، به نقل از شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد.
2ـ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 111.
سعد بن ابيوقاص
«سعدبنابيوقاص» كه نام پدرش «مالك بن وهيب» (اهيب) است، هفتمين مسلمان و نخستين كسي است كه در راه خدا تيراندازي كرده است. وي از صحابهي معروف پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله به شمار ميرود و در زمان خليفهي دوم به فرماندهي قشون اسلام منصوب شد و قادسيه را فتح كرد. «مدائن»، پايتخت آن روز ايران به دست او فتح گرديد.
سعد از خواص مهاجران است و در بين تمام مسلمان شهرت دارد، ولي بايد گفت كه سعد فاقد دريافت كامل از دين است و در لحظههاي سخت فتنه و امتحان معلوم ميشود كه او روح دين و حقيقت آيين را درك نكرده و همچنان به خصلتهاي ناپسند دوران جاهليت پايبند است. وي قوميتگرايي را بر ايمان و بايستههاي ايماني ترجيح ميدهد و حسادت و كينه، مانع حقگرايي اوست.
آگاهي سعد از حقانيت علي عليهالسلام
هرچند سعد از راويان حديث در فضايل و برتري حضرت علي عليهالسلام است، ولي با ايشان مخالفت ميكند و اين نيست مگر به خاطر قوميتگرايي و حسادت و كينه. سعد در حديثي از زبان رسول خدا صلياللهعليهوآله ميگويد: «در علي سه خصلت وجود دارد كه اگر يكي از آنها براي من بود، نزد من از شترهاي سرخمو محبوبتر بود.» سپس حديث منزلت وجريان اعطاي پرچم در روز خيبر را نقل ميكند و در مورد سوم ميگويد: «شنيدم كه پيامبر فرمود: اي مردم! ولّي شما كيست؟ مردم پاسخ دادند: خداوند و رسول او. اين جملات سهبار تكرار شد. آنگاه پيامبر خدا صلياللهعليهوآله، دست علي عليهالسلام را گرفت و فرمود: هركس كه خدا و رسول، ولّي او هستند، اين ـ علي عليهالسلام ـ ولّي اوست. خدايا! دوست بدار هركه علي را دوست بدارد و دشمن بدار هركه با علي دشمني كند»1.
در جريان سقيفه، مسلمانان از نظر اعتقاد به خلافت چند گروه بودند. بنياميه ميل داشتند كه «عثمان بن عفان» به خلافت برسد. بنيزهره نيز به «سعدبنابيوقاص» و «عبدالرحمن بن عوف» كه هردو از بنيزهره بودند، تمايل نشان ميدادند. بنيهاشم نيز از «عليبنابيطالب» حمايت ميكردند. تمام اين تمايلات در قبيلهگرايي و قوميتخواهي هرگروه ريشه داشت. وقتي عمر وارد مسجد پيامبر شد و ديد مردم حلقه حلقه نشستهاند، به آنان گفت: «چرا اينگونه پراكنده پراكنده و حلقه حلقه نشستهايد؟ برخيزيد و با ابوبكر بيعت كنيد.». در اينجا بود كه سعدبنابيوقاص و عبدالرحمان بن عوف كه بزرگان بنيزهره بودند، با ابوبكر بيعت كردند. بنابراين سعد در اين مقطع هيچ مخالفتي از خود نشان نداد.2
هنگامي كه عمر در بستر بيماري افتاده بود، شورايي را براي تعيين جانشين خود معين كرد. تركيب اين شورا عبارت بود از: سعدبنابيوقاص و عبدالرحمان بن عوف از بنيزهره، طلحه از بنيتيم (قبيله ابوبكر) عثمان بن عفان از بنياميه و عليبنابيطالب و زبير از بنيهاشم.
در اين ميان، طلحه حق خود را به عثمان و سعد، حق خود را به عبدالرحمان ميدهد. زبير نيز به طرفداري از علي عليهالسلام كنار ميرود. در اينجا نيز سعد حاضر نيست از علي عليهالسلام دفاع كند.3
او با رضايت خاطر با عثمان بيعت ميكند وخلافت او را ميپذيرد، اما همين فرد زماني كه حضرت علي عليهالسلام به خلافت ميرسد، از بيعت با او سرپيچي ميكند.4
سعد از بيعت سرباز ميزند، ولي قول ميدهد كه از ناحيهي او هيچ مخالفتي با حضرت علي عليهالسلام صورت نگيرد.5
در حقيقت او روشي را در پيش گرفته است كه نه دوستي ميكند و نه دشمني، چرا سعد در برخورد با خلفاي پيشين چنين روشي را در پيش نگرفت؟ مگر او نميداند كه پيامبر فرمود: «مَنْ ماتَ و لَيْسَتْ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ ماتَ مَيتَةً جاهليةً؛ كسي كه بميرد و بيعتي بر گردن او نباشد، مرگ او مرگ جاهليت است»6.
سعدبنابيوقاص در باطن از دشمنان علي عليهالسلام بود و به مقام معنوي و افتخار آفرينيهاي بارز امام رشك ميورزيد. روزي كه عثمان به دست مهاجمان مصري كشته شد، همهي مردم با كمال ميل و رغبت، علي عليهالسلام را براي خلافت و زعامت برگزيدند جز چندنفر انگشتشمار كه از بيعت با وي خودداري كردند و سعد يكي از آنان بود. هنگامي كه عمار ياسر، وي را به بيعت با علي عليهالسلام دعوت كرد، سعد سخني زننده به عمار گفت. عمار جريان را به عرض امام علي عليهالسلام رسانيد. حضرت فرمودند: «حسادت او را از بيعت و همكاري با ما بازداشته است»7
اميرالمؤمنين علي عليهالسلام در خطبه شقشقيه نيز ميفرمايد:
فَصَغي رَجُلٌ مِنهُم لِضِغْنِه.
و يكي از آنان با كينهاي كه از من داشت، روي برتافت.
شيخ محمد عبده ميگويد: «اين فرد سعدبنابيوقاص است؛ زيرا مادر سعد فردي است به نام «حمسنه بنت سفيان بن امير» كه حضرت علي عليهالسلام، بزرگان اين خاندان را به قتل رسانده بود. بنابراين سعد، كينهي علي را در دل داشت»8
سعدبن ابيوقاص از كساني است كه اين حديث را پس از شنيدن از امسلمه از پيامبر اكرم نقل كرده است:
عَلِيٌ مَعَ الْحَقِّ
علي با حق است
و به گونهي ديگر نيز نقل شده است:
اَلْحَقُّ مَعَ عَليٍّ حَيْثُ كانَ.
حق با علي است هركجا كه باشد.9
اگر علي با حق است يا حق با علي است، ديگر جايي براي شك و شبهه و انكار باقي نميماند و كسي كه با وجود آگاهي، از حق سر برتافته است، به يقين گمراه است.
جالب اينجاست كه روزي معاويه در مدينه از سعد خواست كه اميرالمؤمني علي عليهالسلام را لعن كند. سعد خودداري كرد و گفت: «تو مرا اينجا نشاندهاي و در حضور من به علي عليهالسلام اهانت ميكني». سپس از فضايل علي عليهالسلام ميگويد و قصد دارد مجلس را ترك گويد كه معاويه خطاب به او ميگويد: «بايست و جوابت را بگير. تا به امروز اين مقدار در نزد من خوار و بيارزش نبودي! چرا علي را ياري نكردي؟ چرا با او بيعت نكردي؟ اگر من آنچه را كه تو از پيامبر شنيدهاي، شنيده بودم، در تمام عمر خادم علي بودم»10.
ابن كثير ميگويد: «معاويه به سعد گفت: چرا با علي نجنگيدي؟ سعد در جواب گفت: تند باد سياهي از من عبور كرد و من گفتم: اخ اخ (صداي خوابانيدن شتر) و ناقهي خود را خواباندم تا آن كه از من گذشت. معاويه به او گفت: در كتاب خدا «اخ اخ» نداريم و آن چه در قرآن آمده است، اين است:
وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ المُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَينَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلَي الاُخري فَقاتِلُوا الّتي تَبْغي حَتّي تَفِيءَ اِلي اَمْرِاللّهِ.11
اي سعد! تو هرگز نه با گروه ستمگر عليه گروه عادي بودي و نه با گروه عادل عليه گروه ستمگر»12.
حتي معاويه نيز ميداند كه در جنگ حق و باطل، بيطرفي معنا ندارد. حال چگونه سعد بر اين امر آگاه نيست؟
1ـ الشيعه هم اهل السنة، ص 196؛ خصائص امام سنائى، صص 18 و 35.
2ـ شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد، ج 4، ص 9.
3ـ همان، ج 1، ص 187.
4ـ همان، ج 4، ص 9.
5ـ همان.
6ـ الشيعه هم اهل السنة، ص 196.
7ـ فروغ ولايت، ص 114؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 73.
8ـ شرح نهجالبلاغه، محمد عبده، خطبه شقشقيه، ص 88.
9ـ الغدير، ج 3، ص 177.
10ـ همان، ج 11، ص 258.
11ـ حجرات، 9.
12ـ الغدير، ج 10، ص 258.
خالد بن وليد
خالد پسر (وليد بن مغيرة» است. پدر او يكي از دشمنان سرسخت رسول خدا و از ثروتمندترين مردمان عرب بود كه آياتي چند در مذمت او نازل شده است. او همان كسي است كه ميگفت: «وحي بايد بر من نازل ميشد كه مردمي ثروتمند و داراي پسراني بسيار هستم نه بر محمد فقير و يتيم».
خالد در چنين خانوادهاي بزرگ شد و تا چند ماه پيش از فتح مكه نيز به پيامبر ايمان نياورده بود و فقط چهارماه قبل از فتح مكه به همراه عمروعاص نزد رسول خدا صلياللهعليهوآله آمد و اعلام كرد كه به او ايمان آورده است. او در تمامي جنگهاي پيش از فتح مكه عليه رسول خدا و سپاه اسلام جنگيده بود.
از خالد بن وليد ميتوان به عنوان بازوي نظامي و قدرتمند خليفهي اول و دوم نام برد. او مردي سنگدل و خونريز بود و بارها بر خلاف دستوري كه به او داده بودند، عمل كرد و افراد بيگناه زيادي را به وضع فجيعي به قتل رساند.
خالد و ترور علي عليهالسلام
كودتاگران سقيفه با پيشبيني تمام ابزارهاي كنترل و سركوب اعتراضهاي احتمالي مخالفان خويش، روي كار آمدند. در اين بين، وجود حضرت علي عليهالسلام از هر جهت براي آنان خطرآفرين بود؛ زيرا چشم روزگار كسي را به شجاعت او نديده بود. بنابراين براي بازداشتن وي بايد از يك مرد قوي پنجه و نيروي نظامي بهره ميگرفتند. انتخاب آنان خالدبن وليد بود.
بعد از پايان جريان سقيفه و غصب فدك، دستگاه خلافت قصد ترور حضرت علي عليهالسلام را ميگيرد و اين مسأله را با خالد بن وليد در ميان ميگذارند. او مشتاقانه ميپذيرد و قرار ميشود كه در هنگام نماز صبح، اين ترور را انجام دهند، اما طراحان از عواقب اين كار وحشت ميكنند و خالد را از انجام كار باز ميدارند. البته حضرت علي عليهالسلام پيشاپيش از منظور آنان آگاهي يافته بود. در اينجا بين علي عليهالسلام و خالد درگيري رخ ميدهد كه مردم با خواهش عباس، عموي پيامبر، خالد را از دست علي عليهالسلام نجات ميدهند.1
1ـ الاحتجاج، ج 1، ص 93 به بعد با كمى تصرف.
خالد و سركوب مخالفان
طبيعي بود كه مسلمانان با خليفه مخالفت كنند؛ زيرا از پيامبر چيزي غير از اين را شنيده بودند. ابوبكر بعد از به خلافت رسيدن، سپاهياني را به فرماندهي خالد بن وليد جهت سركوبي مخالفان خلافت به نقاط گوناگون اعزام ميكند. خالد آنان را به اين عنوان كه زكات نميپردازند و كافر گشتهاند، به قتل ميرساند. قتل مالك بن نويرة از بارزترين و شنيعترين اين اقدامهاست.1
عمر با آگاهي از جريان مالك، از ابوبكر خواست كه خالد را به دليل جنايت و زناي محصنه محاكمه كند و حد بزند، اما ابوبكر گفت: «حاضر نيستم شمشيري را كه خداوند بر سر كفار برّان نموده است، به غلاف كشم».
از اينجا بود كه خالد به «سيف اللّه» شهرت يافت. عمر از خالد ناراحت بود و بلافاصله پس از رسيدن به خلافت، وي را از فرماندهي سپاه، عزل كرد، اما حد را بر او جاري نساخت.
يكي ديگر از جنايتهاي خالد آن بود كه برخي از مردان بنيسليم را زنده زنده در آتش سوزاند.2
1ـ اجتهاد در مقابل نص، فصل 13.
2ـ الشيعه هم اهل السنة، صص 218 و 219.
عمربنخطاب و شوراي خلافت
بعد از آن كه ابوبكر به مدت دوسال و اندي خلافت كرد، پيش از مرگ، عمر را به عنوان خليفه برگزيد.
در زمان خليفهي دوم، سياست منع كتابت و نقل حديث با شدت بيشتري ادامه يافت. در قبال منع نگارش و نقل حديث، خلفا شروع به اجتهاد كردند و در مسايل مختلف عبادي و اجتهادي، آرايي را از خود ابداع نمودند. عمر در آخرين روزهاي زندگي، بر خلاف روش رسول خدا و ابوبكر (در گمان ايشان) راه سومي را برگزيد و آن شورايي كردن انتخاب خليفه بود. اين شورا از شش نفر تشكيل شده بود.
علي، زبير، سعدبنابيوقاص، عبدالرحمان بن عوف، طلحه و عثمان، تركيب شورا به گونهاي بود كه چهار نفر از آنان تمايلي به علي نداشتند و فقط زبير از حضرت دفاع ميكرد. بر اساس پيشبيني خليفهي دوم، اگر فرد سومي هم از حضرت علي عليهالسلام دفاع ميكرد، بار خلافت به او نميرسيد؛ زيرا رأي عبدالرحمان بن عوف ـ شوهرخواهر عثمان ـ ميزان و ملاك انتخاب خليفه بود. روشن است كه عبدالرحمان به طرفداري از عثمان بهپا خواهد خاست. نتيجهي اين شورا به دلخواه در آمد و علي عليهالسلام همچنان از خلافت دور ماند.1
1ـ شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد، ج 1، ص 186.
عثمان بن عفان
پس از آن كه با تدبير عمر، عليبنابيطالب عليهالسلام از خلافت دور ماند و عثمان بن عفان به خلافت رسيد، شرايط اجتماعي جامعهي اسلامي دگرگون شد. عثمان در مدت دوازده سال خلافت، اعمالي را انجام داد كه به سقوط و قتل او انجاميد. برخي از اين اقدامات عبارتند از:
1 ـ تعطيلي حدود الهي.
2 ـ تقسيم بيتالمال در ميان بنياميه.
3 ـ تأسيس حكومت امومي و انتصاب افراد شايست در امور حكومتي
4 ـ برخورد ايذايي، ضرب و شتم و تبعيد گروهي از صحابهي پيامبر كه از حكومت انتقاد ميكردند.
در اين بين بنياميه از عطاياي بي حد و مرز برخوردار شدند و خواص در برابر آنان زبان به اعتراض گشودند. در پاسخ به اين انتقادها، ابوذر و مالكاشتر تبعيد شدند و عمار ياسر و عبداللّه بن مسعود مورد ضرب و شتم قرار گرفتند به گونهاي كه عمار به فتق دچار شد و استخوانهاي سينهي عبداللّه بن مسعود شكست.
با افزايش اعتراضها، مردم شورش كردند و خانهي خليفه را به محاصره درآوردند. علي عليهالسلام به باب شدن خليفهكشي راضي نبود، به همين دليل تا حدّ توان از عثمان دفاع كرد. حتي در هنگام محاصره كه آب را بر عثمان بسته بودند، حضرت علي عليهالسلام براي او آب فرستاد. سپس در گفتوگو با شورشيان آنان را به آرامش و پايان محاصره قانع كرد، ولي سؤ تدبير عثمان يا مروان ـ دامادش ـ سبب شد خليفهي سوم به بدترين وضع كشته شود.1
1ـ الامامة و السياسة، ج 1، ص 65.
عبدالرحمان بن عوف
عبدالرحمان از بنيزهره و پسر عمومي سعدبن ابيوقاص است. او از افراد شركت كننده در شوراي شش نفرهي خلافت بود كه عمر او را «فرعون امت» ناميد.1
عبدالرحمان ثروت فراواني داشت و در شمار بازرگانان معتبر قريش بود. از نظر خويشاوندي نيز خواهر عثمان، همسر اوست. وي از بزرگان صحابه و مهاجران محسوب ميشود، به اندازهاي كه عمر با انتخاب او به رياست شورا، دستور داد در صورتي كه اهل شورا دچار اختلاف شدند، طرفي را برگزينند كه عبدالرحمان در آن باشد.
عبدالرحمان در جريان شورا، اساسيترين نقش را در دور كردن حضرت علي عليهالسلام از خلافت داشت. از تركيب شورا آشكار بود كه علي عليهالسلام به عنوان خليفه انتخاب نخواهد شد. زماني كه امر بين عثمان و علي داير شد، عبدالرحمان ـ كه عمر او را به عنوان محور و ميزان قرار داده بود ـ شرايطي را عنوان كرد كه از قبل ميدانست علي عليهالسلام زير بار آن نخواهد رفت. شرط او اين بود كه: «يا علي! با تو بيعت ميكنم اگر بر سنّت رسول خدا و شيخين (ابوبكر و عمر) عمل كني». علي عليهالسلام فرمود: «بر سنت رسول خدا و اجتهاد خود عمل خواهم كرد.» اين گفت و گو سهبار تكرار شد و در هر بار عثمان پذيرفت و علي عليهالسلام قبول نكرد. در نتيجه خلافت در دست عثمان قرار گرفت.
اميرالمؤمنين علي عليهالسلام در خطبه شقشقيه فرمود:
وَ مالَ الآخَرُ لِصِهْرِه.
و آن ديگري كه به سوي خويشاوندش (برادر همسرش) تمايل پيدا كند.
شرطگذاري عبدالرحمان نشان داد كه او نيز از همفكران قريش است و براي نابودي سنّت پيامبر تلاش ميكند. بعد از آن كه كار شورا تمام شد، حضرت علي عليهالسلام به عبدالرحمان گفت:
وَ اللّهِ ما وَلَّيتَهُ الاَمْرَ اِلاّ لِيَرُدَّهُ اِلَيْك وَ اللّهُ كُلُّ يَوْمٍ فِي شَأنٍ.
به خدا سوگند! تو او را بر اين امر قرار ندادي مگر اين كه آن را به تو برگرداند و خداوند هرلحظه در كاري است.2
1ـ همان، ص 43.
2ـ شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد، ج 1، ص 194.
علي عليهالسلام در دوران خانهنشيني
با وفات رسول خدا صلياللهعليهوآله حقايق تلخي آشكار شد. روح اساسي آيين اسلام، تسليم بودن در برابر امر خداوند است، در حالي كه مسلمانان هنوز درگير مسايل قومي و قبيلهاي خود بودند و كينههاي بدر و احد را در نهادشان زنده ميكردند. در اين ميان تعداد اندكي بودند كه روح اساسي اسلام را يافته، حق را درك كرده و به آن گردن نهادهاند. در اين ايام حضرت علي عليهالسلام تنها به حفظ اسلام ميانديشيد. گاهي سؤال ميشود چرا حضرت علي عليهالسلام قيام مسلحانه نكرد؟ در پاسخ بايد گفت در شرايطي كه تعداد ياران بسيار اندك است و ديگران قدرت را به دست گرفتهاند، هرگونه اقدام نظامي موجب نابودي خط اصيل اسلام ميشد و آن چند نفري نيز كه باقي مانده بودند، نابود ميشدند. بعد از شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام، امام علي عليهالسلام با خليفهي اول بيعت كرد و در موارد ضروري به كمك خلفاي سهگانه ميشتافت. البته ايشان بيشتر وقت خود را به درختكاري، حفر قنات و امور عام المنفعه اختصاص ميداد.
امت اسلام بعد از وفات پيامبر در اوضاع بحراني قرار داشت و خطرهاي بسياري از داخل و خارج آن را تهديد ميكرد. منافقان داخل مدينه، اعراب مناطق گوناگون كه دوباره مرتد ميشوند، وجود پيامبران دروغين مانند مسيلمة بن كذاب، طلحة بن خويلد و سجاح بن حارث، تهديدهاي امپراتوري ايران و روم هريك به نحوي براي درهم شكستن اين پديدهي جديد آماده بودند.
علي عليهالسلام بين دو محذور قرار گرفته بود:
1 ـ انحراف امت از مسير اصلي امامت؛
2 ـ نابودي اساس اسلام.
حضرت علي عليهالسلام در خطبهي شقشقيه به اين موضوع تصريح فرمودهاند:1
فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْبا وَ طَوَيتُ عَنْها كَشْحا وَ طَفِقْتُ أرْتَئيِ بَينَ اَنْ اَصُولَ بِيَدٍ جَذّاءَ اَوْ اَصبِرَ عَلي طَخْيَةٍ عَمْياءَ يَهْرَمُ فِيها الكَبيرُ وَ يَشيبُ فيها الصَّغيرُ وَ يَكْدَحُ فيها مُؤمِنٌ حَتّي يَلْقي رَبَّه! فَرَأيتُ أنَّ الصَّبرَ عَلي هاتا اَحْجي فَصَبَرْتُ وَ في العَيْنِ قَذي وَ فَيِ الحَلْقِ شَجا أري تُراثي نَهْبا.
پس من رداي خلافت را رها كرده و دامن برچيده، از آن كنارهگيري كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود به پا خيزم يا در اين محيط خفقانزا و تاريكي كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه ميدارد! پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مينگريستم كه ميراث مرا به غارت ميبرند.2
1ـ نهجالبلاغه، نامهى 62 نامه به اهل مصر.
2ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 3، صص 44 و 45.

* درحالیكه حضرت امام علی ع درمحراب نماز محو خدا بودند چگونه هنگام آمدن گدا متوجه شدند و انگشتر را به او دادند؟!!
این پرسش از دیر باز مطرح بوده است. فخر رازى یكی از مفسرین اهل سنت نیز آن را در كتاب خویش مطرح كرده است. در جواب این سؤال باید گفت: اولا) ذكر این نكته نیز لازم است كه معنى غرق شدن در توجه به خدا این نیست كه انسان بى اختیار احساس خود را از دست بدهد، بلكه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نیست برمى گیرد. ثانیا) آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسیر رضاى خدا است، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاكید مى كند. ثالثا) شنیدن صداى سائل و به او كمك كردن توجه به خویشتن نیست، بلكه عین توجه به خدا است. امام على(علیه السلام) در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا، و مى دانیم بیگانگى از خلق خدا بیگانگى از خدا است؛ و به تعبیر روشن تر، پرداختن زكات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است.
تعداد صفحات : 3

بسم الله نور علی نور.الهم عجل لولیک الفرج.استفاده از همه منابعی که توسط بنده نگاشته شده اند آزاد و باعث افتخار و خرسندی حقیر است.التماس دعا.یا حق