در سياستى كه اميرمؤمنان (ع) تبيين كرده و بر آن اساس، سياستورزى نموده است، معيارهايى كلى كه جهت سياست را روشن مىكند، وجود دارد. اين معيارها بر هر برنامهريزى، تصميمگيرى و اقدام سياسى حاكم است و از آنها مىتوان به خطوط كلى سياست تعبير كرد، كه به مهمترين آنها پرداخته مىشود:
خطوط کلی سیاست
1-حفظ حدود الهی و قانون گرایی
حفظ حدود الهى، مرزبانى و قانونگرايى در همه عرصهها، از جمله عرصه سياست نزد على (ع) جايگاهى ويژه دارد. هيچكس حق ندارد حدود، قوانين و مرزها را بشكند و خود را فراتر از آنها بداند. حفظ قوانين و حدود، حرمتها و حقوق، به خصوص در روابط، مناسبات و اقدامات سياسى، شاخص سياست علوى است. اميرمؤمنان، على (ع) خود سخت پايبند حدود و حقوق بود. موازين و قوانين را بادقت تمام پاس مىداشت، كارگزاران خود را در اين جهت مراقبت مىنمود و اجازه نمىداد هيچكس راه تجاوز و تعدى به حقوق و حدود مردمان را هموار سازد و قوانين و موازين را زير پا گذارد. هرگاه با چنين موردى روبهرو مىشد، بلافاصله به رفع آن اقدام مىنمود و اجازه نمىداد حرمتشكنى و قانونگريزى رشد كند، يا ترويج يابد. آن حضرت درباره خود چنين فرمود:
خطبه 224 :
سوگند بخدا اگر شب را بر روى خارهاى «سعدان» بيدار بسر برم و يا در غلها و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم محبوبتر است از اين كه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده، و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم چگونه به كسى ستم روا دارم، آنهم براى جسمى كه تار و پودش به سرعت بسوى كهنگى پيش مىرود (و از هم مىپاشد) و مدتهاى طولانى در ميان خاكها مىماند
سوگند بخدا «عقيل» برادرم را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مىخواست كه يك من از گندمهاى شما را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود «عقيل» باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود، من به او گوش فرا دادم خيال كرد من دينم را به او مىفروشم و به دلخواه او قدم بر مىدارم و از راه و رسم خويش دست مىكشم اما من براى بيدارى و هشداريش آهنى را در آتش گداختم، سپس آن را به بدنش نزديك ساختم، تا با حرارت آن عبرت گيرد، نالهاى همچون بيمارانى كه از شدت درد مىنالند سر داد و چيزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد، به او گفتم: هان اى «عقيل» زنان سوكمند در سوك تو بگريند از آهن تفتيدهاى كه انسانى آن را به صورت بازيچه سرخ كرده ناله مىكنى اما مرا به سوى آتشى مىكشانى كه خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آنرا بر افروخته است تو از اين رنج مىنالى و من از آتش سوزان نالان نشوم
از اين سرگذشت، شگفتآورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سر پوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ، به درب خانه ما آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند
به او گفتمهديه است، يا زكات و يا صدقه كه اين دو بر ما، اهل بيت حرام است. گفت: نه اين است و نه آن بلكه «هديه» است به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند آيا از طريق آئين خدا وارد شدهاى كه مرا بفريبى دستگاه ادراكت بهم ريخته يا ديوانه شدهاى و يا هذيان مىگوئى به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانها است به من دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى نافرمانى كنم هرگز نخواهم كرد، و اين دنياى شما از برك جويدهاى كه در دهان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بىارزشتر است
«على» را با نعمتهاى فناپذير و لذتهاى نابود شدنى دنيا چه كار از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبيح به خدا پناه مىبريم و از او يارى مىجوئيم.
همچنين فرمود:
به خدا سوگند! اگر اقليمهاى هفتگانه را با آنچه در زير آسمانهاست به من بدهند تا خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد. [1]
آن حضرت حتى در سختترين شرايط نيز به كارگزاران خود اجازه حرمتشكنى نمىداد. بهعنوان مثال: در دورهاى كه گروههاى غارتگرى از جانب معاويه به مناطق مختلف اعزام مىشدند تا رعب و وحشت ايجاد كنند، مردم را مأيوس و منفعل نمايند و با غارت و كشتار، برنامه اصلاحات بنيادى امام را متوقف سازند، امام آنهنگام كه جارية بن قُدامة- از اصحاب نيك پيامبر و اميرمؤمنان- را براى دفع گروههاى غارتگر قاسطين اعزام مىكرد، وقت مشايعت و بههنگام وداع به او چنين فرمود:
از خدايى كه بازگشتت به سوى اوست، پروا كن! مبادا كه مسلمانى يا] كافر [همپيمانى را خوار بدارى! مبادا كه مال، فرزند و چارپاى كسى را غصب كنى، اگرچه برهنهپا و پياده مانده باشى، و نماز را در وقت ادا كن! [2]
اميرمؤمنان على (ع) در شرايط جنگى و اوضاع و احوالى كه هر كسى گرفتار وسوسه مرزشكنى مىشود، اينگونه مرزبانى آموخته و اجازه نداده است كه كمترين تعدى و حريمشكنى از جانب كارگزاران و فرماندهان او شكل گيرد.
2- پايبندي به وسايل صحيح در نيل به هدف
ميان هدف و وسيله سنخيت وجود دارد و نمىتوان با وسايل نادرست و ناپاك به مقاصد درست و پاك رسيد. نمىتوان با كاشتن بدى، نيكى درو كرد و ممكن نيست با ستم، عدالت برپا شود.
چون امام (ع) زمام امور را بهدست گرفت، اصلاحات همهجانبه و بنيادى را آغاز كرد؛ از جمله: به تبعيضات پايان بخشيد: برخى از ياران امام نزد وى رفتند و از آن حضرت خواستند كه تبعيضات را زير پا نگذارد و اشراف عرب، قريش و كسانى را كه بيم مخالفت و توطئه از جانبشان مىرفت، بر ديگران برترى دهد،اما حضرت حاضر نشد براى حفظ حكومت و موقعيت خود عدالت را زير پا بگذارد و از راه ستم، كار خود را پيش بَرَد، لذا در پاسخ آنان فرمود:
خطبه 126 : از سخنان امام عليه السلام است اين سخن را امام (ع) هنگامى فرمود، كه رعايت مساوات در عطاياى بيت المال مورد ايراد جمعى از خود خواهان قرار گرفت و آن را بر خلاف سياست دانستند :
آيا به من دستور مىدهيد كه براى پيروزى خود، از جور و ستم، در حق كسانى كه بر آنها حكومت ميكنم استمداد جويم؟
به خدا سوگند تا عمر من باقى، و شب و روز بر قرار، و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مىكنند هرگز به چنين كارى دست نمىزنم اگر اموال از خودم بود، بطور مساوى در ميان آنها تقسيم مىكردم تا چه رسد به اين كه اين اموال اموال خدا است. (و متعلق به بيت المال) آگاه باشيد. بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است، اين كار ممكن است در دنيا باعث سر بلندى انجام دهنده آن شود ولى در آخرت موجب سرافكندگى وى مىگردد، (احيانا) در ميان مردم (دنياپرست) گراميش مىنمايد ولى در نزد خداوند خوارش مىسازد،
اميرمؤمنان على (ع) در سياست خويش جز به حق عمل نمىكرد و هدف براى او به هيچوجه وسيله را توجيه نمىكرد، و هرگز در سياست به دروغ، خيانت، پيمانشكنى و گناهكارى دست نيازيد. آن حضرت، از جمله تفاوتهاى اصلى سياست خود و سياست معاويهاى را همين امر معرفى كرده و فرموده است:
خطبه 200 : سخنى است كه امام (ع) در باره معاويه ايراد فرموده
سوگند بخدا «معاويه» از من سياستمدارتر نيست، اما او نيرنك مىزند و مرتكب انواع گناه مىشود اگر نيرنك ناپسند و ناشايسته نبود من سياستمدارترين مردم بودم، ولى هر نيرنگى گناه است، و هر گناهى يك نوع كفر است، «در قيامت هر غدار و مكارى پرچم خاصى دارد كه به آن وسيله شناخته مىشود». به خدا سوگند من با كيد و مكر اغفال نمىشوم و در روياروئى با شدايد ناتوان نمىگردم.
در انديشه سياسى على (ع)، پيشبردن امور از راه نادرست، عين شكست و نابودى است، هر چند انسان تصور كند كه به نتيجه رسيده است:
حکمت 327 : مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الإِثْمُ بهِ، وَالغَالِبُ بالشَّرِ مَغْلُوبٌ كسى كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست، و كسى كه با ستم غلبه كند در واقع مغلوب است.
3- صداقت
سياستى كه على (ع) دنبال كرده، سياستى مبتنى بر صراحت و صداقت بوده است. آن حضرت با مردم خود صادقانه سخن مىگفت و مواضع خود را آشكارا با آنان در ميان مىگذاشت و مىفرمود:
پيشواى قوم بايد با مردمِ خود به راستى سخن رانَد. [3]
امام على (ع) خود در آغاز حكومت، در نخستين خطبهاش با مردم چنين گفت:
آنچه مىگويم، در عهده خويش مىدانم، و خود ضامن آنم ... به خدا سوگند! به اندازه سرِ سوزنى حقيقتى را پنهان ندارم و هيچگونه دروغى نگويم. [4]
در انديشه سياسى على (ع)، اصلاح امور و سامان يافتن درست كارها، جز در پرتو راستى و صداقتورزى، و شفافيت و صراحتورزى ميسر نمىشود. آنجا كه ناراستى و دروغگويى، پنهانكارى و تيرهسازى رخ مىنمايد، انواع فساد و تباهىهاى سياسى هم شكل مىگيرد و دوام مىيابد. آن حضرت فرموده است:
صداقت سبب صلاح هر چيز، و دروغ سبب تباهى هر كارى است. [5]
پيشواى صداقتپيشگان على (ع) در عهدنامه مالك اشتر مىآموزد كه گزيدهترين اشخاص در حكومت و مديريت كسانى مىباشند كه صادقانه حقايق را بيان كنند و صادقانه رفتار نمايند:
آنگاه بايد گزيدهترين آنان نزد تو كسى باشد كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد، و در كارى كه از تو سر مىزند و از جمله كارهايى باشد كه خدا آن را براى دوستان خود نمىپسندد، از همگان كمتر تو را يارى كند. [اين
شيوه گفتار و رفتار او] به هر كجاى خواست تو مىخواهد بربخورد. [6]
صداقتورزى ركن اساسى سياست امام على (ع) بود و آن حضرت كارگزاران خود را بدان سفارش مىنمود و بر اين امر، بهطور جدى نظارت مىكرد
امام صادق عليه السّلام : خداوند متعال براى هر شرى قفل گذاشته است، و كليد همه آنها شراب مىباشد و بدتر از آن دروغ است.
امام رضا عليه السّلام فرمودند: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله سؤال شد آيا مؤمن ترسو هست فرمودند آرى، گفته شد: بخيل هم مىباشد فرمودند:آرى، سؤال شد: آيا دروغ هم مىگويد: گفت: خير.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله: مؤمن هر گاه بدون عذر دروغ بگويد هفتاد هزار فرشته او را لعنت مىكنند و از درونش بوئى خارج مىگردد كه تا عرش مىرسد و حاملان عرش او را لعنت مىنمايند، خداوند براى آن گناه هفتاد زنا براى او مىنويسد كه پستترين آنها زنا با مادرش مىباشد.
4- صراحت
على (ع) به مسئولان خود مىآموخت كه در رابطه با مردم براساس قاعده «إِصحار» (شفافسازى) عمل كنند. امام (ع) به كارگزاران خود فرمان مىداد كه هرگاه مردم و ادارهشوندگان درباره سياستها، اقدامات و رفتار آنان گرفتار بدگمانى شوند و احساس كنند از جانب آنان بديشان ستمى رفته، يا خلافى صورت گرفته، يا خيانتى انجام يافته است، زمامداران و مسئولان موظفند با صراحت و صداقت تمام، همهچيز را بهطور كاملًا شفاف با مردم و ادارهشوندگان در ميان بگذارند:
نامه 53 : هرگاه رعيت گمان ستمى بر تو ببرد آشكارا عذرت را به آنان ارائه كن، و به اظهار عذر گمانهاى آنان را از خود بگردان، چرا كه اظهار عذر موجب عادت دادن نفس به اخلاق حسنه، و مهربانى و نرمى نسبت به رعيت است، و اين عذر خواهى تو را به خواستهات در واداشتن رعيت به حق مىرساند .
همانطوركه در صحرا همهچيز روشن و آشكار است و هيچچيز مخفى نمىماند، امام (ع) نيز فرمان مىدهد كه حاكمان و زمامداران بايد همه مطالب را با مردمان در ميان بگذارند، به پرسشهاى ايشان با صراحت و صداقت پاسخ گويند، عذر خود را به تمام معنا آشكار سازند و هيچچيز را به جز اسرار نظامى و مانند آن تا زمان مقررش از مردمان مخفى ندارند.
نامه 50 : بدانيد حقّ شما بر من است كه چيزى را از شما جز اسرار جنگ پنهان ندارم
امام على (ع) چنان بر صراحت و شفافيت در سياست و مديريت تأكيد داشت كه به كارگزارانش مىآموخت در جلساتى عمومى، ساده و بىپيرايه با مردمان به پرسش و پاسخ بپردازند و مسائل را صريح و شفاف براى آنان بيان كنند و عرصهاى را فراهم سازند كهمردمان بهراحتى و با صراحت و شفافيت سخن گويند و انتقاد كنند، دغدغهاى نيز نداشته باشند كه اين امر برايشان پيامدهاى خطرناكى دارد.[7]
اميرمؤمنان على (ع) تلاش مىكرد همه وجوه سياستش بر صراحت و شفافيت استوار باشد. در اين صورت است كه خيانتها و جنايتها به موقع آشكار مىشود و ميدان رشد نمىيابد؛ كارگزاران نمىتوانند با مخفى كردن عملكردهاى نادرست و ضعيف و پوشاندن مديريتهاى نابخردانه و نابكارانه بر سرير قدرت تكيه زنند و بقا يابند. هر جا صراحت و شفافيت پس زده شود و قراردادها، پيمانها، روابط و مناسبات در پس پرده قرار گيرد و اجازه ورود به روشنايى و نور در اين عرصهها داده نشود، خلاف، خيانت و جنايت ميدان رشد مىيابد؛ اما در فضاى صراحت و شفافيت، اين امور به حداقل مىرسد. در عرصه صراحت و شفافيت است كه سياست و حكومت به درستى نقد مىشود، اصلاحات معنا مىيابد و رشدها حقيقى مىشود.
5- زمانه شناسي
در انديشه سياسى امام على (ع) زمانهشناسى از امور مهم در عرصه سياست است. حضور درست در زمانه، درك حوادث، وقايع و اتفاقات روزگارِ خود، شناخت جريانها و غايب نبودن از زمان خويش و نيز از دنيا و مناسبات بينالمللى، عنصرى اساسى در فهم سياسى، تصميمگيرى و اقدامات سياسى است. هرچه زمانهشناسى درستتر، عميقتر و همهجانبهتر باشد، ميزان فريبخوردگى در سياست و فروغلطيدن در دامها و تصميمات نادرست كمتر خواهد بود. كسى كه شرايط زمان و مقتضيات آن را به خوبى بشناسد، در تعيين جهت خود و تصميمگيرى مناسب در هر اوضاع و احوالى بهتر عمل مىكند. به تعبير اميرمؤمنان على (ع):
آشناترين مردم به احوال زمانه، كسى است كه از حوادث و اتفاقات آن شگفتزده نشود. [8]
امام صادق ع : در زبور داود آمده است كه بر عاقل است كه عارف به زمان خود باشد .
امام صادق ع : عالم به زمان اشتباهات بر او هجوم نمي آورد .
آنكه در عرصه سياست، زمانهشناسى ندارد، گرفتار تصميمهاى نابخردانه و اقدامات شتابزده مىگردد.
پس از ماجراى سقيفه و بيعت برخى سران با ابوبكر، ابوسفيان، رهبر حزب اموى در صدد برآمد كه با اظهار طرفدارى از امام على (ع) و پيشنهاد بيعت با وى، جامعه اسلامى را به جنگى داخلى سوق دهد و در اين ميان به آرزوى ديرين امويان، يعنى كسب قدرت همهجانبه و فراگير، محو دين و آيين و بازگشت به جاهليت، جامه عمل بپوشاند؛ اما اميرمؤمنان على (ع) با زمانهشناسى درست خود، توطئه او را خنثى ساخت و راه عملى شدن چنين اقدام شومى را بر او و حزب اموى بست. آن حضرت، در خطبهاى چنين فرمود:
مردم! هوشيار باشيد و امواج خروشان فتنه را با كشتىهاى نجات بشكافيد. و از باليدن به نفرات و قدرت دورى گزينيد، و تاجهاى افتخارات جاهلى را فرو نهيد. رستگار و پيروز كسى است كه با بال و پرى (وسيله قدرتى) بهپا خاست، يا سرِ تسليم فرود آورد و راحت ساخت. [اين قدرت و حكومت] آبى است متعفن، و لقمهاى است كه خورنده را گلو گيرد و راه نفس بر او بندد. و آنكه ميوه را نارسيده چيند، همچون كشاورزى است كه زمين ديگرى را براى كشت گزيند. [9]
يعنى در آن شرايط، هر اقدامى كه به وحدت جامعه آسيب مىرساند و مسلمانان را روياروى يكديگر قرار مىداد، به سود قدرتطلبان اموى بود كه در پى نابودى اسلام و مسلمين و بازگرداندن اوضاع به مناسبات شركآميز گذشته بودند.
شناخت زمانه، آفات اجتماعى و آسيبهاى فرهنگى، درك درست از مناسبات و روابط منحط و ضعفها و قوتهاى دوره تاريخى خويش از لوازم مهم در عرصه سياست است، چنانكه على (ع) پس از بهدست گرفتن حكومت، تلاش كرد مردم را با زمانه و شرايط پيشآمده و آفات و آسيبهاى آن دوره آشنا سازد، تا موانع اصلاحات روشن گردد و زمينه لازم براى تغييرات مثبت فراهم شود. از جمله در خطبهاى فرمود:
مردم! ما در روزگارى ستيزنده و زمانهاى ستمكار بهسر مىبريم. در اين روزگار، نيكوكار، بدكار بشمار آيد و جفاپيشه، در آن سركشى افزايد. از آنچه دانستهايم، بهرهمند نمىشويم، و آنچه را نمىدانيم، نمىپرسيم و از هيچ پيشامد هراسناك و بلايى تا بر سرمان نيامده، نمىترسيم. [10]
در جامعهاى كه انسان نيكوكار، بدكردار شمرده شود؛ در فرهنگى كه صراحت و صداقت پذيرفته نباشد؛ در محيطى كه فريبكارى و جنايتكارى مطلوب بهحساب آيد و در روزگارى كه رياكارى و نابكارى ارزش شمرده شود، اصلاحات اجتماعى و فرهنگى به دشوارى پيش مىرود:
ما در روزگارى بهسر مىبريم كه بيشتر مردم آن، بىوفايى و دغلكارى را زيركى مىدانند و نادانان، آن مردم را باتدبير و چارهانديش مىخوانند. [11]
بدانيد- خدايتان بيامرزد- شما در زمانى بهسر مىبريد كه گوينده حق در آن اندك، و زبان در گفتنِ راست ناتوان است و آنان كه باحقند، خوارند. مردم به نافرمانى- خدا- گرفتار، سازش با يكديگر را پذيرفتار، جوانشان بدخو، پيرشان گنهكار، عالمشان دورو و قارىشان سودِ خودجو. نه خُردسال سالمند را حرمت نهد و نه توانگرشان مستمند را كمك دهد. [12]
6- آینده نگری و عاقبت انديشي :
از لوازم مهم و اساسى در تصميمگيرىها و اقدامات سياسى، آيندهنگرى، دورانديشى و توجه به عواقب امور است. آنانكه بدون توجه به عاقبت امور و فارغ از آيندهنگرى تصميم مىگيرند و عمل مىكنند، پيوسته گرفتار روزمرگى و اسير اشتباه و پشيمانىاند. سنجيدن جوانب مختلف امور، برنامهريزى، آيندهنگرى و عاقبتانديشى، همان تدبير است و در عرصه سياست، چيزى همانند تدبير از اهميت برخوردار نيست.
در انديشه سياسى اميرمؤمنان (ع)، عاقبتانديشى و آيندهنگرى از چنان اعتبار و اهميتى برخوردار است كه زندگى، كار و حركت بدون آن فاقد هر خيرى است. آن حضرت بر منبر كوفه چنين فرمود:
اى مردم ... در دنيايى كه در آن تدبير نباشد، خيرى نيست. [13]
مشى سياسىاى كه بدون بررسى همهجانبه، برنامهريزى و آيندهنگرى اتخاذ شود، موجب اتلاف استعدادها و امكانات و فرو رفتن در مهلكههاست. لازمه هر تصميم و اقدام سياسى، تدبير، خردورزى و عاقبتانديشى است. از اميرمؤمنان على (ع) تعبيرى لطيف دراينباره وارد شده است:
اندازه كن، آنگاه ببُر؛ بينديش، آنگاه سخن بگو؛ تبيين كن، آنگاه اقدام نما! [14]
در نزد امام على (ع) نشانه يك سياست صحيح، خردمندانه و اصولى، وجود تدبر، برنامهريزى، عاقبتانديشى و آيندهنگرى است، چنانكه در سخنان آن حضرت آمده است:
بهترين دليل زيادى عقل، حسن تدبير است. [15]
مواضع سياسى امام على (ع)، خود بهترين نمونه حسن تدبير، آيندهنگرى و عاقبتانديشى است. پس از رحلت پيامبرَ، على (ع) ميان دو امر مخير گرديد، اينكه براى بهدست گرفتن حكومت و بازگرداندن آن به مسيرى كه پيامبرَ تعيين كرده بود، با نيروى اندك بهپا خيزد و قيام مسلحانه كند و يا اينكه صبر پيشه نمايد و از درگيرى و جنگ داخلى- كه اساس نظام اسلامى را با توجه به دشمنان ديرينه آن بهشدت تهديد مىكرد- جلوگيرى نمايد و براى حفظ اساس دين و وحدت مسلمين از حق مسلّم خود چشمپوشى نمايد. آن حضرت بهترين راه را برگزيد، چنانكه بعدها در تبيين موضع خود مطالبى فرمود كه بيانگر عاقبتانديشى ژرف و آيندهنگرى عميق آن حضرت است. از جمله در خطبهاى فرمود:
چون خداوند پيامبرش را نزد خويش برد، قريش با خودكامگى بر ضد ما بهپاخاست و ما را از حقى كه بدان از همگان سزاوارتر بوديم، بازداشت. پس چنان ديدم كه شكيبايى و بردبارى بر آن، بهتر از پراكندهساختن مسلمانان و ريختن خون ايشان است؛ زيرا مردم، تازه مسلمان بودند و دين همچون مشك آكنده از شير بود كه كمترين غفلتى، آن را تباه مىكرد و كوچكترين تخلفى، آن را واژگون مىساخت. [16]
اميرمؤمنان (ع) چنانكه در نامه 62 نيز بر آن تصريح شده است، مسائل زودگذر را فداى مسائل اساسى كرد و وحدت مسلمانان و پايندگى اسلام را بر ديگر امور مقدم داشت. امام على (ع) در تمام دوران 25 ساله بركنارى از زمامدارى مسلمانان، با آيندهنگرى و عاقبتانديشى، حافظ وحدت جامعه و پاسدار امين دين بود. آنگاه كه با اصرار مردم، زمام امور را بهدست گرفت، در اداره امور و در رويارويى با مشكلات، بحرانها، فتنهها، جنگهاى داخلى و آشوبها، با آيندهنگرى و عاقبتانديشى خود، آسيبها و هزينههاى تحميل شده به جامعه را به حداقل رساند، چنانكه در برابر پيمانشكنى طلحه و زبير ضمن خطبهاى درباره پيمانشكنان برپاكننده فتنه جَمَل فرمود:
پيوسته پيمانشكنى شما را مىپاييدم و نشانههاى فريبخوردگان را در شما مىيافتم. آنچه مرا از شما پوشانده [و از برخورد با شما جلوگيرى كرده] پوشش دين است. به صفاى باطن، درون شما را مىخواندم و بر شما حكم به ظاهر مىراندم. بر راه حق ايستادم، و آن را از راههاى گمراهى جدا كردم و به شما نشان دادم، درحالىكه وادىهاى گمراهى را مىپوييديد و راهنمايى نمىجستيد؛ چاه مىكنديد و به آبى نمىرسيديد! [17]
طلحه و زبير از سر قدرتطلبى و امتيازجويى به مخالفت با امام (ع) برخاستند، آنها براى مخفى داشتن اقدام خود نزد امام رفتند و براى انجام عمره اجازه رفتن به مكه خواستند. امام (ع) آنان را از عاقبت راهى كه پيش گرفته بودند، برحذر داشت و نصيحتشان كرد، اما دستگيرشان نكرد؛ زيرا هنوز اقدامى نكرده بودند، قصاص قبل از جنايت نكرد، ولى حركات آنان را زير نظر داشت و كاملًا مراقب بود؛ با آيندهنگرى و عاقبتانديشى عميق خود، دامنه فتنه را محدود كرد و راه را براى بهانههاى بعدى مسدود نمود.
اميرمؤمنان، على (ع) در رويارويى با شورش مقدسمآبانِ بىبصيرت و كجفهم (خوارج) نيز با تدبيرى بىنظير عمل كرد. امام (ع) پس از آنكه بهناچار و در پى مداراهاى بسيار با آشوبطلبان نهروانى] كه دست به خون بىگناهان آلوده بودند و حاضر نبودند از مسير بيراهه خود بهراه آيند و سخنشان به امام (ع) اين بود كه ميان ما و شما فقط شمشير حكم مىكند [نبرد كرد و فتنه قشرىگران مقدسمآب خشكمغز بدفهم را فرونشاند، پيروان خود را متوجه اين حقيقت كرد كه خوارج، دشمن اصلى نيستند و نبايد دشمن اصلى، يعنى قاسطين فراموش شوند. درباره خوارج و نحوه برخورد با آنان در آينده، سخنى روشن فرمود كه اين سخن، بيانگر نهايت آيندهنگرى، روشنبينى و عاقبتانديشى آن حضرت در عرصه سياست است:
پس از من خوارج را نكشيد( با آنان به پيكار مشغول نشويد )، چه آنكه به طلب حق درآيد و راهِ خطا پيمايد، همانند آن نيست كه باطل را طلبد و بيابد- و بدان دست گشايد-( مقصود معاويه و اصحاب او هستند ).[18]
آيندهنگرى و عاقبتانديشى در سياست و مديريت، از چنان اهميتى نزد اميرمؤمنان، على (ع) برخوردار بود كه آن حضرت به كارگزاران خود سفارش مىفرمود در انتخاب نيروها و كارمندان خود، از جمله ملاكهايى كه در گزينش بايد در نظر داشته باشند، ويژگى آيندهنگرى و عاقبتانديشى است؛ چنانكه در عهدنامه مالكاشتر چنين فرموده است:
و انتخاب كن از اين كارگزاران ... [آنانى را كه] در عاقبت كارها بيشتر دقت كنند [19] (در امورى كه بدانها مراجعه مىشود، خوب دقت نمايند و عواقب آن را بررسى كنند).