چکیده
در عمق افکار و عقاید مولوی و گفته های او در مثنوی، نوعی ارادت و محبت به امیر مؤمنان علی (ع) و خاندان پیغمبر اکرم (ص) وجود دارد. آراستن سخن به گوهر های گنجینۀ کلام مولا و نقل و اخذ تعداد قابل ملاحظه ای از اقوال آن امام، صرفاً برای استناد و استشهاد و یا به قصد نشان دادن علم و فضل نیست، بلکه این همه تعظیم و تمجید، در قالب حکایات و ذکر اقوال، بیانگر تولی و محبت بسیار این شاعر به مولا و حاکی از افق گستردۀ اندیشه تابناک و عمق و گسترة نظر و وسعت دید و رشد و کمال روحی مولاناست.
این نوشته تبیین دیدگاه مولانا در مورد امیر مؤمنان و بازنمایی جلوه هایی از کلام آن امام است که آشکارا و یا به تلمیح و اشاره در مثنوی آمده و سبب جاودانگی اندیشه های بلند این شاعر گردیده است.
مقدمه
«جلال الدّین محمّد بلخی» معروف به «مولوی»، عارف، متفکر، شاعر، نویسنده و متکلم بزرگ جهان اسلام و از شگفتیهای عالم انسانی است. مثنوی معنوی، از بزرگترین آثار ادبی و عرفانی جهان، در میان همة مثنویهای پیش و پس از او خوش درخشیده است، به گونه ای که هر جا نام مثنوی می آید، این شاهکار بزرگ ادبی عالم در ذهن تداعی می شود. این مثنوی، قرآن فارسی است که مولانا در آن با قدرت و مهارتی شگفت انگیز، بیانی شیرین و دلچسب و آکنده از شور، زنگهای غفلت را از گوهر روح می زداید و آتش به جان شیفتگان می زند و با این نردبان کلام، مشتاقان عالم معنا را، پله پله تا ملاقات خدا می برد و هویت فراموش شدۀ آدمی را به یاد او می آورد.
آهنگ گسستن از عالم نا سوت و پیوستن به عالم لاهوت از همان ابتدای مثنوی ـ که به شیوه ای بدیع و بی بدیل، یاد کردی عاشقانه، شاعرانه و لطیف از پروردگار است ـ به گوش جان مشتاقان می رسد و پس از آن، این شیفتگی با ادراک و دریافت نکات دقیقی از معارف عالیۀ الهی، درج در افسانه ها و قصه ها به اوج خود می رسد و سالکان راه عشق را واله و شیدای آن عالم معنی می گرداند و در ظرف تنگ کلام، مکارم اخلاق بشری و کمال انسانی را خوش تر، مفید تر و وزین تر از هر نویسنده و شاعر دیگر به عالم بشریت ارزانی می دارد. جهان بینی مولوی بر خلاف زاهدان، عارفان، عابدان، فقیهان، متکلمان، فیلسوفان و ادیبان، محدود به حدود معین و خاص نشده، بلکه آنچه که خوبان همه داشته اند، یکسره در دریای مواج و نامحدود وجود او تجلی کرده و بنا بر این هر صاحب نظری را شگفت زده و حیران ساخته است و به این سبب ، هر کس به قدر وسع و حدود معارف و شناسایی خود، بعدی از ابعاد فکری و جهانبینی او را بررسی می کند. اما آراستن سخن به گوهر های گنجینۀ کلام م مولا و نقل و اخذ تعداد قابل ملاحظه ای از اقوال امیر مؤمنان و تولی و ارادت بسیار نسبت به امام ـ که در جای جای مثنوی مشهود است دلیلی بر بیکرانگی دریای وجود مولانا و آینه ای برای نمایاندن افکار و ایده ها و علاقه های گوینده و شخصیت اوست البته بهره گیری مولانا از کلام امیر مؤمنان صرفاً برای استناد یا استشهاد و یا به قصد نشان دادن علم و فضل نیست، بلکه در عمق افکار و عقاید مولوی و گفته های او در مثنوی، نوعی محبت و ارادت به امیر مؤمنان و آل علی (ع) و خاندان پیغمبر اکرم (ص) وجود دارد که «حاکی از ذوق تولایی مخلصانۀ اوست. در تصویری که مولانا از سیمای روحی امام علی (ع) نقش می زند، او را همچون پیشرو راستین راه حق و هادی و مرشدی که لطایف طریق سیر الی ا... را از رسول خدا تلقین می کند و به همین سبب اسوه واقعی سالکان راه هدی و سر سلسلۀ فتیان و اولیای خدا باید تلقی شود، توصیف می کند». (زرین کوب12:1374)
نقل اقوال و احادیث امام علی (ع) و ذکر نام و ادای احترام به این امام بزرگوار را در جای جای مثنوی می بینیم، حتی گاه اشاره به مضمون برخی از احادیث پیغمبر در مورد امام علی (ع) «حاکی از تعظیم قدر علی (ع) در نزد مولانا و علاقه و اعتقاد فوق العاده او در حق مولای مؤمنان است» (زرین کوب 1318:432). آنگاه که مولانا سخن پیامبر را خطاب به مولا علی (ع) ذکر می کند که «ای علی هنگامی که مردم با اعمال خیر به خالقشان تقرب می جویند، تو با تکیه کردن بر عقل خود به خدا توکل کن تا در قیامت از نظز درجات بر آنها سبقت گیری». (فروزانفر125:1381)، از او با عباراتی چون «شیر حق» و کسی که در میدان مجاهده با نفس هم مثل مجاهده با خصم، پهلوانی پردل است، یاد می کند و نهایت اخلاص و تکریم را در حق پیشوای متقیان نشان می دهد:
گفت پیغمبر علی را که ای علی شیر حقی پهلوانی پُردلی
لیک بر شیری هم مکن اعتمید اندرآ در سایۀ نخل امید
اندرآ در سایۀ آن عاقلی کش نداند برد از ره ناقلی
(1/2959به بعد)
از مضامینی که در بارۀ امام علی (ع) و خاندان او در مثنوی دیده می شود، می توان به این نکته رسید که جلال الدین، علی (ع) و دودمانش را بر همه مسلمین ترجیح می داده است. (جعفری 1352، ج 1: 517)
در داستان«خدو انداختن خصم بر روی امیر مؤمنان علی (ع) و انداختن شمشیر را از دست»، مولوی، امام را «شیر حق»، «افتخار هر نبی و هر ولی» و رخسار او را سجده گاه ماه می داند:
از علی آموز اخلاص عمل شیرِ حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری برآورد و شتافت...
او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه
(1/3721به بعد)
به قول استاد همایی:
انصاف بدهید، یک شیعه واقعی بامعرفت هم دربارۀ علی بالا تر و بهتر از این می گوید؟ (همایی1356، ج 54:2)
این شخصیت، کم نظیر در هر مورد از کتاب مثنوی که دربارۀ علی (ع) سخن می گوید، گویی که با یک نور ملکوتی روبرو شده، هیجانهای عاشقانه از اعماق روحش سر بر می کشد و در بی نهایت فرو می برد.(جعفری9:1379)
علامه «محمد تقی جعفری» در مورد هیجانات روحانی مولوی نسبت به امام علی (ع) می فرماید:
«جلال الدین درباره حسام الدین چلبی همان هیجان روحانی را احساس می کند که درباره شمس تبریزی و در درجه بسیار عالی تر درباره امیر مؤمنان علی بی ابی طالب (ع) مشاهده می شود که می گوید:
تو ترازوی احد خو بوده ای بل زبانه هر ترازو بوده ای
باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ماله کفواً احد
راز بگشا ای علی مرتضی ای پس از سوءالقضا حسن القضا
ای علی که جمله عقل و دیده ای شمه ای واگو از آنچه دیده ای» (همان)
و این علاقه و اشتیاق و ارادت را می توان با اساس و پایة اصلی تشیع به معنی عام کلمه تطبیق کرد، یعنی آنچه را که از یک شیعه ساده اصلی صدر اسلام که دچار افراط و تفریط ها و اسباب دست سیاست ها و تعصب های عامیانه نشده باشد، توقع باید داشت، نه غُلاه شیعه گری به مفهوم تظاهرات و شعارهای ظاهری، بلکه مقصود همان روح پاک ساده بی آلایش اسلامی است که نسبت به علی و آل علی و خاندان پیغمبر محبت و گرایش داشته باشد و این خصیصه نه تنها در وجود مولوی است، بلکه همه بزرگان اهل تصوف و عرفان خواه شیعه و خواه سنی، به اتفاق و اجماع در حق علی و آل علی و اهل بیت عصمت و طهارت، اعتقاد و توجه عارفانه داشته اند و معرفت آنها به احوال اهل بیت کمتر از خود شیعیان پاک نبوده است. (همایی 1356: 51-52)
«مولانا برخلاف آن گروه که به دروغ و ساختگی اظهار تولی و تبرّی می کنند، به هیچ وجه گرد ساختگی و ریا و نفاق نمی گشت، ... از باب مثال آنجا که در حق خاندان پیغامبر و علی و آل علی (ع) اظهار محبت و ولایت می کند و مثلاً علی (ع) را افتخار هر نبی و هر ولی» و «ترازوی احد خو» و «مولای مؤمنان» می خواند، تمام وجود او سراسر محبت و ولایت است و آنجا که از شمر و یزید و امثال ایشان نام می برد، نفرت و انزجار از چهره کلام و قیافه سخنش کاملاً آشکار و نمودار می باشد». (همایی 1356، ج 2: 41)
این همه تعظیم و تمجید امیر مؤمنان در قالب حکایات و ذکر اقوال و موارد دیگر که بسیار بالاتر از اعتقاد یک متدین و معتقد معمولی به مذهب شیعه است، همه حاکی از افق گسترده اندیشه تابناک و عمق و گستره نظر و وسعت دید و رشد و کمال روحی مولاناست «و می توان گفت در میان نوابغ و بزرگانی که برای شناخت علی (ع) و طرح شخصیت او، در میان جوامع به فعالیت فکری پرداخته اند، کمتر کسی مانند مولوی دیده می شود که ابعاد متنوع و سطوح بسیار با عظمت امیرالمؤمنین علی (ع) را، ولو اجمالاً ادراک و مطرح کرده باشد». (جعفری 1379: 9)
باید اذعان کرد که آنچه در این پژوهش می آید، تنها سایه ای از حقایق ارادت و عشق ژرف مولانا به امر مؤمنان علی (ع) می باشد وگرنه سخن عشق هیچ گاه در کلام لفظی نمی گنجد.
خدو انداختن خصم در روی امیرالمؤمنین علی (ع)
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بی مَحَل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی، مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدستی سست در اشکار من؟
آن چه دیدی که مرا زآن عکس دید در دل و جان شعله ای آمد پدید؟
آن چه دیدی برتر از کون و مکان که به از جان بود و بخشیدیم جان؟
در شجاعت شیر ربّا نیستی در مروّت خود که داند کیستی؟
بازگو، ای بازِ عنقاگیرِ شاه ای سپاه اشکن به خود نی با سپاه
در محل قهر این رحمت ز چیست؟ اژدها را دست دادن راه کیست؟
گفت: من تیغ از پی حق می زنم بنده حقم نه مأمور تنم
شیر حقم، نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا
بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آز برد او را که نبود اهل نماز
خشم بر شاهان شه و ماه را غلام خشم را هم بسته ام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زدست خشم حق بر من چو رحمت آمدست
غرق نورم، گرچه سقفم شد خراب روضه گشتم، گرچه هستم بوتُراب
چون در آمد علتی اندر غزا تیغ را دیدم نهان کردن سزا
تا اَحَبُّ لِله آید نام من تا که اَبغَض الله آید کام من
(1/3721 به بعد)
خلاصه داستان
حضرت امیر مؤمنان علی (ع) روزی با یلی از یلان پر آوازه عرب پیکار کرد. در کشاکش این نبرد، حضرت او را بر زمین افکند و تیغی رخشان از کام نيام برکشید تا کارش را تمام کند. در این هنگام، آن پهلوان شکست خورده از روی خشم و حقارت، آب دهانی بر رخساره تابناک آن بزرگ رادمرد افکند، زیرا مطمئن بود که دیگر کارش تمام است و امیدی بر ادامه زندگی نیست، ولی بر خلاف این انتظار دید که آن حضرت بی درنگ شمشیر خود را بر زمین افکند و دست از هلاکت او برداشت. دیدگان بهت زده آن یل، نظاره گر این صحنه خیال انگیز و افسانه ای بود. در کوران شگفتی حیرت بود که از او پرسید: تو که شمشیر برّا و آبدار داشتی و من نیز در چنگ های نیرومند تو اسیر بودم، چرا مرا نکشتی؟ امیر مؤمنان پاسخ داد: شیر خدا و جنگاور راه حق، هرگز جان کسی را برای فرو نشاندن عطش خشم و کین نمی ستاند، بلکه او تنها برخواست و اراده حق گردن می نهد و بس. (زمانی 1379/1/1059)
در کتاب کیمیای سعادت امام محمد غزالی آمده است:
... علی (رض) کافری را بیفکند تا بکشد، وی آب دهان در روی علی (ع) پاشید وی را دست بداشت و نکشت و گفت: خشمگین شدم، ترسیدم که برای خدای ـ تعالی ـ نکشته باشم.
(غزالی 1371، ج1: 517)
مرحوم فروزانفر در مورد این داستان چنین گفته اند:
این روایت را به صورتی که در مثنوی نقل شده، تاکنون در هیچ مأخذ نیافته ام و ظاهراً حکایت مذکور با تصرفی که از خصایص مولانا است، مأخود است از گفته غزالی و روایتی که در احیاءالعلوم در مورد عمر آمده است. (1381: 143)
اما دکتر زرین کوب در مورد مأخذ این داستان نظر دیگری دارند و می گویند:
بدون شک قصه مبارزه علی (ع) با عمر و عاص که کشف عورتش موجب رهایی او از کشته شدنش بر دست آن حضرت گشت، ممکن است مأخذ این روا یت بوده باشد، اما در باب منشأ قصه بدین صورت که در مثنوی آمده است، تردیدهایی اظهار شد ه است، از جمله بعضی از محققان گفته اند که نظیر آن را در مأخذ قدیم نیافته اند و هر چند چیزی شبیه بدان را از احیاءالعلوم الدین غزالی در باب عمر نقل کرده اند، آن روایت نمی تواند مأخذ این قصه باشد چرا که در باب عمر، با مرد مستی است که خلیفه را در هنگام اجرای تعزیر دشنام می دهد و ربطی به پهلوانی و غزا ندارد ... و به هر حال گمان آن که قصه «علی و خدو انداختن خصم را بر روی مبارک او» را مولانا ای از این قصه عمر اخذ کرده باشد، پنداریست که با واقعیت موافق به نظر نمی رسد. در واقع عین قصه به همین صورت که در مثنوی است در کیمیای سعادت غزالی هم هست و مولانا که بدون شک با این کتاب غزالی آشنایی ها دارد، ممکن نیست آن را در این کتاب ندیده باشد. (1382: 203)
استاد زرین کوب، همچنین فرموده اند:
در قصه خدو انداختن خصم که ظاهراً از روایت سید محقق ترمذی یا از کیمیای سعادت مأخوذ باشد، نشان می دهد که در آنچه به نام حق و برای او انجام می شود، دواعی نفسانی را باید از حساب کار خارج کرد و البته آن کس که مثل علی (ع) تیغ از پی حق می زند، نمی تواند اجازه دهد خشم ناشی از اهانت خصم هم در خاطر وی تأثیر بگذارد و اخلاص او را مشوب نماید و این داستان حاکی از الزام اخلاص در عمل و اجتناب از هر گونه وسواس و تردید در مقابل حکم و مشیت حق است و در واقع مولانا با نقل این گونه حکایات، سر معنی تسلیم و اخلاص را در نزد صوفیه و فعل و قول این سر سلسله اولیا را نشان می دهد. (1374: 125)
و در حقیقت باید گفت که مولوی در این داستان نیز، مانند موارد دیگر، تابلوی زیبایی از شخصیت امام علی (ع) ترسیم کرده است و با بیان اخلاص مولا و پرهیز او از انگیزه های نفسانی، با عباراتی چون «افتخار هر نبی و هر ولی»، «سجده گاه ماه»، «شیر ربّانی»، «باز عرش» و ...، شجاعت، مروت، جوانمردی و حلم امیر مؤمنان را می ستاید و با اذعان به اینکه کسی را یارای معرفت و دریافت این صفات نیست، با استعانت از تمثیل و تشبیه، سعی در معرفی و بیان سجایای بی مانند امام می کند:
در شجاعت شیر ربانیستی در مروّت خود که داند کیستی؟
در مروّت، ابر موسیّی به تیه کآمد از وی خوان و نان بی شبیه
(1/3732/3733)
تا جایی که مولانا در می یابد که ماورای ادراکات منطقی، مشاهداتی وجود دارد که تنها این بزرگ مرد الهی قدرت نیل به آن را داشته است و بنابراین او را سراسر عقل و بینش معرفی می کند و عاجزانه از او جلوه ای از مشاهدات و مکاشفات را می طلبد:
ای علی که جمله عقل و دیده ای شمه ای واگو از آنچه دیده ای
(1/3745)
و بالاخره او را باب رحمت الهی می داند که هیچ کس، همتا و نظیر او نیست:
باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ماله کُفّواَ أحَد
و فیض و رحمت او نه تنها شامل حال وفاداران و نیکوکاران می شود، بلکه حتی عصیانگران هم مشمول فیض او می گردند:
من جفاگر را چنین ها می دهم پیش پای چپ، چه سان سر می نهم
پس وفاگر را چه بخشم؟ تو بدان گنج ها و ملک های جاودان
(1/3482ـ 3483)
تهيه كننده :
عبدالحميد فدايي