loading...
امیرالمومنین اسدلله الغالب علی(ع)
هادی فرهنگ دوست بازدید : 381 چهارشنبه 1390/03/11 نظرات (0)

 

پیام غدیر چیست؟

پیام غدیر این است که امامت یکی از دو رکن اساسی اسلام است (رکن اول قرآن است). منهای امامت قانون اسلام به درستی اجرا نمی شود و مردم در صراط مستقیم قرار نمی گیرند. نبوت با امامت تکمیل می شود.

 

 

اثبات امیر المومنین(ع) برای امام اول بودن؟

الف) حدیث غدیر. یکی از احادیث مهم مسأله غدیر است که قضایای مفصلی دارد. بخشی از آن این است که پیامبر (ص) دست حضرت علی (ع) را بالا گرفت و سه مرتبه فرمود: "من کنت مولاه فعلی مولاه." (الغدیر ج 1 ص 11). این واقعه از اهمیت بالایی برخوردار بوده و جایگاه ویژه‏ای ر متون اسلامی اهل سنت و شیعه و نیز در ادبیات و اشعار عرب داراست یعنی. 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعین آن را نقل نموده و طبقات راوی آن به 360 نفر میرسند. شعرای بسیاری آن را به نظم آورده‏اند از جمله: 1- در قرن اول: امیرالمؤمنین (ع) حسان بن ثابت انصارییس بن سعد بن عباده انصاری عمروبن عاص بن واثل محمد بن عبدالله حمیری.
2- در قرن دوم: کمیت بن زیاد سید اسماعیل بن محمد حمیری شعیان بن مصعب کوفی.
3- قرن سوم: ابوتمام حبیب بن اوس طایی دعبل بن علی بن رزین الخزاعی. و در قرون بعد ده‏ها نفر دیگر به گونه‏ای که علامه امینی (ره) هفت جلد از کتاب ارزشمند "الغدیر" را بدان اختصاص داده است.ب) حدیث لیله الانذار: در شبی که پیامبر مأمور به ابلاغ و دعوت از نزدیکان شد فرمود: "چه کسی است اولین فردی که در این امر مرا تصدیق و یاری نماید تا وصی و خلیفه و جانشین پس از من باشد؟" تنها کسی که جواب مثبت داد حضرت علی (ع) بودند که سنی حدود ده سال داشتند.
ج) حدیث منزلت: پیامبر به امیرالموءمنین (ع) فرمود: "انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی".
د) حدیث ثقلین: آخرین وصیت تاریخی پیامبر این بود که: "دو چیز گران بها در میان شما میگذارم: کتاب خدا و عترت خودم." روایات فوق و روایات متعدد دیگری همه به تواتر در منابع روایی و تاریخی اهل سنت نقل گردیده است. برای آگاهی بیشتر ر. ک: 1) رهبری امام علی (ع) در قرآن (ترجمه المراجعات) علامه سید شرف الدین 2) معالم المدرستین علامه عسکری 3) آن گاه هدایت شدم (ثم اهتدیت) تیجانی سماوی 4) فروغ ابدیت جعفر سبحانی 5) بررسی مسایل کلی امامت ابراهیم امینی
البته همه آیاتی که درباره مؤمنان و تقوا پیشگان هست، نمونه اتم و اکمل و مصداق روشن آن حضرت علی (ع) میباشد. اما بعضی از آیات بالخصوص در شأن آن بزرگوار نازل شده است و روایاتی از طریق شیعه و سنی بر آن دلالت دارد بلکه بعضی از آنها به حد تواتر رسیده است مثل آی شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللَّهُ.،(1). این امر از نظر علمای شیعه روشن است اما در بین بزرگان اهل سنت هم برخی تصریح به این مطلب کرده‏اند مانند ابوالقاسم حکانی در کتابی به نام "شواهد التنزیل"، 200 آیه یا بیشتر جمع کرده است که درباره حضرت علی (ع) نازل و یاتفسیر شده است.

 

میزان اعتبار حدیث غدیر چقدر است و معنای ولایت در آن حدیث چیست؟

در رابطه با مسأله حجة الوداع و غدیر خم، عین واقعه را به نقل از ترجمه الغدیر (ج 1، ص 29 - 37) تقدیم میداریم. لازم است بدانید که این واقعه و خطبه پیامبر اکرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان شیعه وسنی است و جایگاه ویژه‏ای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه به حد فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. در میان صحابه پیامبر(ص) 110 نفر و از تابعین 89 نفر آن را نقل کرده‏اند و طبقات راوی آن، به 360 نفر رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم آورده‏اند؛ از جمله:
در قرن اول: امیرالمؤمنین(ع)، حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بنوائل، محمد بن عبداللّه‏ حمیری.
در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیری، شعیان بن مصعب کوفی.
در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایی، دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد ده‏ها نفردیگر.
از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند «الغدیر» را پیرامون این حادثه به نگارشدرآورده است.
اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف درچیست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهیت و دلالت این واقعه است:
1ـ برادران اهل تسنن اظهار میدارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم(ص)، صرفا به معنای لزوم «محبت و دوستی» حضرت علی(ع) است، و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد. دلیل آنان نیز آن است که «ولایت» چند معنا دارد و یکی از معانی آن «دوستی» است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمیتوان به معانی دیگر آن تمسّک جست.
2ـ دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم(ص)، نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی(ع) است و قراین و شواهد حالی، مقالی و مقامی به گونه‏ای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد. البته باید توجه داشته باشید که شیعه ادله بیشمار دیگری از قرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و این مسأله یکی از آن ادله میباشد، نه تنها دلیل. در عین حال این رخداد، حجتی قاطع وخلل ‏ناپذیر است و به هیچ روی نمیتوان از آن دست برداشت. دلایل و قرائنی که بر صحّت دیدگاه شیعه گواهیمیدهد، عبارت است:
ـ معنای ولایت: لغت شناسان و کتاب‏های برجسته و ممتاز لغت، کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهده‏داری امور، سلطه، استیلا،رهبری و زمامداری معنا کرده‏اند. در این جا معنای این کلمه را با برخی از مشتقاتش فقط از کتاب‏های لغت اهل سنت برایتان نقل میکنیم:
- راغب اصفهانی مینویسد: «وِلایت؛ یعنی، یاری کردن. و وَلایت؛ یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که ولایت و ولایت ماننددِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستی» است. ولی و مولی نیز در همین معنا به کار میرود»، (المفردات الراغب، ص 570).
- ابن اثیر مینویسد: «ولیّ؛ یعنی، یاور... و هر کس امری را بر عهده گیرد، «مولی و ولیّ آن است». سپس خودش میگوید: «و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»... و سخن عمر که به علی(ع) گفت: «تو مولای هر مؤمنی شدی»؛ یعنی، «ولی مؤمنان گشتی»، (النهایة، لابن اثیر، ج 5، ص 227).
- صاحب صحاح اللغة مینویسد: «... هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد ولی او است»، (الصحاح فی لغة العرب، ج 6، ص2528).
- صاحب مقاییس مینویسد: «.. هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد «ولیّ او است»، (معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص ص 141).
اکنون با این گفته‏های مصرّح ارباب لغت، چگونه میتوان «من کنت مولاه فعلی مولاه» را به «دوستی» صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی وزمامداری را از آن جدا ساخت؟! مگر نه این است که «ابن اثیر» لغت‏ شناس معروف عرب و سنی، خودش تصریح میکند که کلمه «مولی» درروایت «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» از زبان پیامبر(ص) و در گفتار عمر در همین معنا به کار رفته است؟
ـ خطاب تند و قاطع الهی: آیا اگر حادثه غدیر صرفا برای اعلام دوستی حضرت علی(ع) بود، آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند، که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام نداده‏ای؟ خداوند میفرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لن تفعل فما بلغت رسالته واللّه‏ یعصمک من الناس ان اللّه‏ لایهدی القوم الکافرین»، (مائده، آیه 70). آیا این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسأله بالاتر از این حرف‏ها است؟ البته محبت امیرالمؤمنین(ع) جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانه‏های ایمان است؛ لیکن بحث در این است که این خطبه بنا به دلایل ذکر شده، قطعا منحصر به «ولایت محبت» نیست.
ـ دلداری خدایی: در آیه یاد شده، خداوند پیامبر را دلداری داده، میفرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئه‏های مردم محافظت میکند «واللّه‏ یعصمک من الناس». آیا این مسأله نشان نمیدهد که این مأموریت، مسأله مهمی بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علی(ع) جای چنین خوفی بود؟
ـ گزینش مکان: آیا این که پیامبر(ص) جحفه را - که مکان جدا شدن و انشعاب مسافران است - انتخاب کردند، تا همگی قبل از انشعاب در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز این که پیامبر(ص) دستور دادند کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تاکسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چیست؟
این که دستور دادند که شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این «نبأ عظیم» را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله، برای امت اسلامی فوق‏العاده مهم و حیاتی است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانی برای جمعیت باشکوه حج‏گزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: «علی را دوست داشته باشید»؟!
ـ نزول آیه اکمال: این که پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: «الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا»،(مائده،آیه 3). آیا دلالت بر این ندارد که مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آیا فقط با دوستی حضرت علی(ع) - نه رهبری و پیشوایی آن حضرت -دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟
اگر مسأله فقط دوستی و مودّت بود، که در این رابطه قبلاً آیه‏ای نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود؛ زیرا آیه « قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»، (شوری، آیه 23) قبلاً نازل گشته بود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام دیگری را در بر دارد.
6ـ چرا پیامبر(ص) در آن حادثه، به مسائل اعتقادی استشهاد نموده و در کنار آنها مسأله ولایت را مطرح کردند؟
7ـ چرا پیامبر(ص) عترت را در کنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذکر نمودند؟
8ـ چرا پیامبر(ص)فرمودند: قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و فرمودند: امت باید به هر دو چنگ زند؟ آیا صرف دوست داشتن قرآن کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ وحدت سیاق نشان میدهد که در مورد اهل بیت(ع)، نیز باید همین‏گونه رفتارکرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد.
9ـ چرا پیامبر(ص) به مسأله ایفای رسالت و سپس به «اولویت» خود بر مؤمنین انگشت میگذارد و بلافاصله مسأله ولایت را طرح میکند؟
10ـ چرا پیامبر(ص) مسأله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؟ این همه تأکید برای چیست؟
11ـ چرا پیامبر(ص) بعد از این حادثه فرمودند: «اللّه‏ اکبر» بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی «بعد ازمن»؟
نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از «ولایت» محبت باشد دیگر قید «بعد از من»، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علی(ع) مقیدبه زمان پس از مرگ پیامبر(ص) نیست و بسیار مسخره است اگر منظور پیامبر(ص) را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید؟زیرا محبت علی(ع) با حیات پیامبر(ص) قابل جمع است و این رهبری امام علی(ع) است که پس از پیامبر(ص) مورد نظر میباشد؛ زیرا دریک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.
12ـ چرا بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علی(ع) بیعت کردند؟ مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمان‏برداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده و هر یک گفتند: «بخّ بخّ لک یا علی، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن».
13ـ نکته دیگر آن که همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبر(ص) مسأله «امامت و پیشوایی حضرت علی(ع)» را فهمیدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصاری» از پیامبر(ص) اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن از زبان پیامبر(ص) چنین میگوید: ........... قم یا علی فانّنی
رضیتک من بعدی اماما و هادیا
یعنی: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی.


 

 

آیا حدیث غدیر در رابطه با شبه ه‏ای بود که پس از جنگ تبوک پیش آمده است؟

حدیث غدیر در کتاب حدیثی اهل‏سنّت و شیعه به گونه‏ای نقل شده است که جای هیچ گونه شک و شبهه‏ای در اصل صدور آن نیست، ابن حجر عسقلانی که یکی از علمای اهل‏سنّت است در ذیل حدیث غدیر مینویسد: این حدیث را سی تن از صحابه روایت کرده‏اند و بیشتر سلسله سند آن صحیح و حسن است.{1} ذهبی که یکی دیگر از علمای اهل‏سنّت است میگوید: حدیث غدیر جداً عالی است و متن آن به صورت متواتر میباشد.{2}
بنابراین جای این نیست که برخی در صدور آن تردید نمایند و تردید و شک نتیجه ناآگاهی است. اما دلات حدیث بر خلافت امام امیر المؤمنین(ع) بسیار روشن است. بررسی و دقت در حدیث غدیر، شواهد و قرینه‏هایی که در خود روایت و زمان و مکان صدور روایت وجود دارد به خوبی روشن میسازد که حدیث غدیر برای ابلاغ رسالت بسیار مهمی بوده که معرفی جانشین پیامبر(ص) بوده است که به نمونه‏هایی اشاره میکنیم:
1. ابلاغ این رسالت در بیابان خشک و بسیار گرم، چرا در مکه نفرمود؟
2. همراه با خبر رحلت خود؛
3. شاهد و گواه گرفتن مردم بر ابلاغ رسالت و اقرار گرفتن از آنان؛
4. بیان حدیث ثقلین در آغاز خطبه (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، اهل‏بیتی///)؛
5. بیان این جمله که «ألست أولی بکم من انفسکم» آیا من از شما به خود شما سزاوارتر نیستم؛
6. تبریک گفتن صحابه به امام(ع) پس از معرفی آن حضرت؛
7. شأن نزول آیه (الیوم اکملت لکم دینکم...);{3} (یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیک...);{4} که در این رابطه نازل شده و همچنین روایاتی که در ذیل این آیات وارد شده است/
بنابراین دقت در حدیث غدیر هر نوع تصور و توهم دیگری را باطل میسازد. و آنچه در پرسش آمده که پیامبر(ص) پس از جنگ تبوک فرموده است این صحیح نیست چون حضرت علی(ع) در جنگ تبوک حضور نداشتند بلکه خود پیامبر(ص) همراه مسلمانان بودند و حضرت علی(ع) را در مدینه جانشین خود قرار دادند. آنچه اهل‏سنّت در این‏باره گفته‏اند این است که حدیث غدیر مربوط به برخوردی است که بین خالدبن ولید و آن حضرت پس از اعزام به یمن پیش آمده است، اولاً اختلاف بین حضرت علی(ع) و خالد بن ولید در سفر دیگری بوده که در آن سفر به مکه نیامدند بلکه به مدینه رفتند چون حضرت علی دو سفر به یمن داشته‏اند. دلیل بر این مطلب روایتی است که ترمذی در کتاب سنن خود نقل میکند که پس از برگشت از سفر یمن، خالدبن ولید تصمیم گرفت خدمت پیامبر(ص) برود و از آن حضرت شکایت نماید، پس از آن که خدمت پیامبر(ص) رفت و از آن حضرت شکوه و گلایه نمود، چهره مبارک پیامبر(ص) دگرگون شد و سه مرتبه فرمود: «ما تریدون من علیّ ما تریدون... علیّ منی و أنا من علی»، از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ علی از من است و من از علی. پس از بیان بسیار پرمحتوای آن حضرت، حقیقت برای خالد روشن شد، از این‏رو نیازی نبود تا پیامبر(ص) یک برخورد و اختلاف جزیی را که بین دو تن پدید آمده، در جمع تمام مسلمانان یادآور شوند. مقام پیامبر(ص) و اختلاف ایشان بالاتر از آن است که چنین برخوردهایی را به گوش تمام یاران خود برساند. بر فرض که این برخورد در سفر دوم باشد، پیامبر(ص) در جمع خصوصی یادآور میشدند چنان‏که در حدیث ترمذی آمده است/
بنابراین هیچ‏گونه ارتباطی بین حدیث غدیر و شبهه‏ای که در اعزام یمن پیش آمده وجود ندارد. از این‏رو برخی از نویسندگان اهل‏سنّت برای خدشه و ایراد بر حدیث غدیر چنین توهمی را نموده‏اند، چرا که در سند و دلالت حدیث نتوانسته‏اند ایراد بگیرند/
بر فرض که حدیث غدیر را در رابطه با اختلاف خالد بن ولید فرموده باشند، چه اشکالی دارد که پیامبر اسلام(ص) ضمن اصلاح ذهنیت افراد ناآگاه مانند خالدبن ولید، حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین و رهبر آینده امت خویش معرفی فرماید، مگر بین معرفی جانشین و برطرف نمودن دشمنیها با علی(ع) ناسازگاری و منافاتی وجود دارد؟
حدیث غدیر را میتوانید در کتاب‏های اهل‏سنّت ملاحظه نمایید{5}
[1].صواعق المحرقْ، ص 122/
[2].سیراعلام النبلأ، ج 8، ص 335 - 334/
[3].سوره مائده، آیه 3/
[4].همان، آیه 67/
[5].- صحیح مسلم، ج 5، کتاب الفضایل، باب فضایل اهل‏بیت النبی(ص)، ص 25، حدیث 36/
- مسند احمد بن حنبل، ج 7، ص 75، ح 19285/
- خصایص امیرالمؤمنین، نسائی، ص 84، ح 76/
- صحیح ابن خزیمه، ج 4، ص 62، ح 2357/
- المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیسابوری، ج 3، ص 109، 533/
- تلخیص المستدرک، ذهبی، ج 3، ص 533 و 109/
- السنن الکبری، النسائی، ج 5، ص 45، ح 12/8148/
- جامع المسانید و السنن، ابن کثیر، ج 4، ص 436، ح 2827 و ج 6، ص 200، ج 5، ص 457/
- البدایْ و النهایْ، ج 5، ص 184/
- تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 199.
- السیرْ النبویْ، ابن کثیر، ج 2، ص 445/
- مصابیح السنْ البغوی، ج 4، ص 185، ح 4800/
- مشکل الاثار، طحاوی، ج 4، ص 368/
- جامع الاحادیث، سیوطی، ج 16، ص 306، ح 8073 - 8072/
- جامع الاصول، ابن الاثیر، ج 10، ص 102، ح 6695/

درمورد انتخاب حضرت علی"ع" به امامت از سوی پیامبر در روز 18 ذیحجه، چرا پیامبر این مورد را درکعبه بیان نکردند تا حجت بر همه تمام شود؟

آنچه از روایات متعدد استفاده می شود، پیامبر اکرم"ص" قبلاً مأمور شده بودند که امامت امیرالمؤمنین"ع" را رسماً اعلام کنند ولی بیم داشتند که مبادا مردم این کار را حمل به نظر شخصی آن حضرت کنند واز پذیرفتن آن، سرباز زنند، از اینرو در پی فرصتی بودند که زمینة این کار فراهم شودتا اینکه این آیه شریفه نازل شد "یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس" "1" (ای پیغمبر آنچه از خدا برتو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر وآزار مردمان محفوظ خواهد داشت)
و ضمن تأکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهی نرساندن آن بمنزلة ترک تبلیغ کل رسالت الهی بیان کرده و به آن حضرت مژده داده که خدای متعال تو را از پیامدهای آن مصون خواهد داشت.
با نزول این آیه پیامبراکرم"ص" دریافتند که زمان مناسب فرارسیده وتأخیر بیش از این روا نیست،‌از این روی در غدیر خم به انجام این وظیفه مبادرت ورزیدند""2"
از مفاد آیه برداشت می شود که عده ای درصدد بودند که اگر پیامبر"ص" امیرالمؤمنین را بعنوان جانشین معرفی کنند به جان پیامبر و امام علی"ع" تعرض کنند واز دلایل دیگر معرفی نکردن حضرت علی"ع" در حجه الوداع، کنارخانه کعبه، بعنوان جانشین بعد از پیامبر"ص" می تواند این باشد که اگر این کار صورت می گرفت معرفی ایشان تحت الشعاع مراسم بزرگ حج قرار می گرفت، وکم رنگ تر جلوه می کرد. از این روی درغدیر خم پس از اینکه پیامبر"ص" از حجة الوداع به غدیرخم که نزدیک جحفه است رسیدند قافله را متوقف واعلام کردند که می خواهم دربارة موضوعی با مردم صحبت کنم بعد دستور دادند
که آنهایی که جلوتر رفته بودند برگردند کسانی که به غدیر خم رسیده اند صبر کنند تا افرادی که عقب تر هستند به آنها ملحق شوند در روایات هست که جمعیتی بالغ بر 120 هزار نفر وآن هم در بیابان سوزان جمع شدند سپس پیامبر بر بالای منبری که ا زجهاز شتر درست شده بود رفتند مفصل صحبت کردند.
"الست اولی بکم من انفسکم؟ قالو بلی" آنگاه فرمود : "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" بعد از این بود که آیه نازل شد"الیوم یئس الذین کفرو من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی""3"
بنابراین خود این صحنه پردازی در روز 18 ذیحجه وآن اجتماع اختصاصی درآن مکان (غدیرخم) و درآن شرایط (گرمای سوزان واجتماع کاروانیان) خود حجتی بر اعلام امر مهمی است که همان معرفی علی بن ابی طالب(ع) بعنوان امام وخلیفه بعداز پیامبر "ص" می باشد.
"البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمی و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا در طول دوران رسالتشان بارها وبه صورتهای گوناگون، جانشینی امیرالمؤمین علی"ع" را گوشزد کرده بودند ازآنجمله می توان اشاره کرد به همان سالهای آغازین بعثت، هنگامی که آیه "انذر عشیرتک الا قربین" نازل شد در حضور همة خویشاوندان فرمودند : نخستین کسی که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین نخستین کسی که پاسخ مثبت داد علی بن ابی طالب بود""4" وهمچنین جانشینی حضرت علی در جریان جنگ تبوک وقتی پیامبر"ص" برای جنگ با رومیان به طرف تبوک حرکت کردند بعلت خطر جریان منافقین درشهر مدینه حضرت علی"ع" را بعنوان جانشین انتخاب کردند واز این قبیل موارد بسیار زیاد در تاریخ صدر اسلام وجود دارد که درصورت تمایل می توانید به کتابهای تاریخ اسلام نوشته استاد جعفر سبحانی یا کتاب آموزش عقائد آیت ا...مصباح ویاکتاب امامت ورهبری استاد شهید مطهری مراجعه نمایید.

 

 

 

در بحث غدیر خم،‌ اهل سنت این بحث را مطرح می کنند دور از ذهن است که 120 هزار نفر شرکت کننده در روز 18 ذی الحجه همه فراموش کنند وصیت پیامبر( را، و از این جهت مورد شبهه قرار می دهند.چه پاسخی دارید؟

همانطور که مرقوم فرموده اید، حدیث غدیر از احادیث متواتری است، که احدی نمی تواند در صدور آن از پیامبر اکرم( تردید کند. تا آنجا که نویسنده محقق، علامه امینی، در کتاب معروف "الغدیر" این حدیث را از صد وده نفر از صحابه و یاران پیامبر( ، و از سیصد و شصت دانشمند و کتاب معروف اسلامی، نقل کرده است.
اما مسأله اصلی اینست که اختلاف بنیادین شیعه و سنی، به نحوه نگرش آنها به معنای امامت بر می گردد. از نظر شیعه، امام چنانکه از عنوانش پیداست، به معنی پیشوا و رهبر مسلمان است. و در اصول عقاید شیعه، امام معصوم به کسی گفته می شود، که در همه چیز جانشین پیامبر( است. با این تفاوت که پیامبر مؤسس مکتب می باشد، و امام حافظ و پاسدار مکتب است؛ بر پیامبر وحی نازل می‌گردد، ولی بر امام نه؛ او تعلیماتش را از پیامبر( می گیرد، و دارای علم فوق العاده ای است. از نظر شیعه، امام معصوم تنها به معنی رهبر حکومت اسلامی نیست، بلکه رهبری معنوی و مادی، و ظاهری و باطنی، و خلاصه رهبری همه جانبه جامعه اسلامی را برعهده دارد. او پاسداری از عقاید و احکام اسلامی را بدون هیچگونه اشتباه و انحراف، بر عهده دارد؛ و بندة برگزیده خداست.(1)
و شیعه با توجه به معنای امام، معتقد است که هیچکس جز خدا و پیامبر( (آنهم به الهام الهی)، نمی تواند امام و خلیفه مسلمین را تعیین کند. زیرا شرط امامت طبق این تفسیر، داشتن علم وافر به تمام اصول و فروع اسلام است. علمی که از منبع آسمانی مایه بگیرد، و متکی بر علم پیامبر باشد؛ تا بتواند شریعت اسلام را حفاظت کند. و شرط دیگر آن است که امام باید معصوم باشد، یعنی از هرگونه خطا و گناه مصونیت داشته باشد؛ تا بتواند مقام امامت و رهبری معنوی و مادی، و ظاهری و باطنی است را بر عهده بگیرد. بنابراین امامت مقام بسیار والایی بوده است. و جز خداوند، کسی توانایی تعیین امام را ندارد. همانگونه که قرآن کریم، در ارتباط با امامت حضرت ابراهیم می فرماید : "و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً" (2) (خداوند ابراهیم را آزمایشهای بزرگی کرد. هنگامی که از عهده آزمایشها به خوبی بر‌آمد؛ خداوند به او فرمود : "من ترا امام و پیشوای خلق قرار دادم.") قرائن قرآنی و تاریخی مختلف، نشان می دهد که رسیدن به این مقام،‌ بعد از مبارزه با بت پرستان بابل، و هجرت ابراهیم به شام، و ساختن خانه کعبه، و بردن فرزندش اسماعیل به قربانگاه بوده است. و جائی که نبوت و رسالت، باید از طرف خدا تعیین گردد، مقام امامت و رهبری همه جانبه خلق، که اوج تکامل رهبری است، به طریق اولی باید از سوی خدا تعیین گردد. (3)
اما اهل سنت، امامت و مقام امام را چنین تفسیر نکرده، بلکه آن را به معنی رئیس حکومت جامعه اسلامی می دانند. و به تعبیر دیگر، زمانداران هر عصر و زمان را خلفای پیامبر( وائمه مسلمین می شمرند.(4) و به خاطر همین مسأله، جمعی از کسانی که سند حدیث غدیر را غیر قابل انکار دیده اند، سعی داشته اند در دلالت آن به مسأله امامت و خلافت، تردید کنند. لذا معنای ولایت را در حدیث مذکور، صرفاً به محبت و ارادت خاصی،‌که مردم باید نسبت به حضرت علی( داشته باشند، تفسیرکرد.(5) معتقد است که دقت در مضون حدیث، وشرایط مکاتی و زمانی آن، و قرائن دیگر، به خوبی گواهی می دهد که هدف از آن، چیزی جز مسأله امامت و ولایت، به معنی رهبری همه جانبه خلق نبوده است :
1.طرز پیاده شده حدیث، با آن همه مقدمات، در آن بیابان سوزان، با آن خطبه مفصّل، و با اقرار گرفتن ازمردم، و در آن شرایط حساس زمانی و مکانی، همه دلیل بر این مدّعا است.
2. تبریکهایی که از ناحیه گروهها و اشخاص مختلف، به علی( گفته شد، و نیز اشعاری که شعرا در همان روز و بعد از آن سرودند، همه بیانگر این واقعیت است، که سخن از منصب علی( و مقام والای امامت و ولایت بوده، نه چیز دیگر. (6)

 

 

کلمه «مولی» در حدیث غدیر به چه معنی است؟

کلمه «مولی» که در حدیث غدیر درباره حضرت امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» وارد شده، به معنای صاحب اختیار و اولویت در تصرف است. این بیان دلالت بر امامت و خلافت آن حضرت بعد از رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» دارد. این معنا دارای شواهد و قرائن بسیاری هم هست، که آن را تأکید میکند.
از جمله بعد از اینکه حضرت پیامبر«صلی الله علیه وآله» در روز غدیر خم در مورد حضرت امیر«علیه السلام» آن سخنان را فرمودند، جناب سلمان از پیامبر«صلی الله علیه وآله» پرسید:«ای رسول خدا! علی بر ما چگونه ولایت دارد؟»
پیامبر فرمودند: «ولایه کولای. من کنت اولی به من نفسه، فعلّی اولی به من نفسه(12)؛ ولایت علی بر شما همانند ولایت من است بر شما. هر کس من بر جان وی اولویت دارم، علی نیز بر جان او اولویت دارد».

 

 

اهمیّت واقعه غدیر خم از چه روست؟

اهمیّت غدیر خم از این جهت است که در آن خلافت و جانشینی مولای متقیان و امیر مؤمنان، علی«علیه السلام» به دستور خداوند توسط پیامبر گرامی اسلام برای امّت اسلامی بیان شد. مسلمانانی که همراه پیامبر به حج آمده بودند - حجی که آخرین حج پیامبر بود و آنرا حجةالوداع گفتند - پس از مراجعت از حج هنوز پراکنده نشده بودند، که جبرئیل آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک»(6) را نازل کرد. بدین ترتیب، منبری از جهاز شتر ساخته شد و پیامبر بر فراز منبر بالا رفته، خطبه‏ای خواند و زیر بغل علی«علیه السلام» را گرفته، بلند کرد و فرمود: «من کنت مولا فعلی مولاه؛ هرکه من مولای اویم علی مولای اوست».
آنگاه در باره دوستان علی دعا کرد و درباره کسانی که او را یاری نکنند، نفرین فرمود.

 

آیا پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را در روز غدیر خم، به عنوان خلیفه و جانشین خود انتخاب و معرفی کرد؟

قضیه غدیر و انتخاب حضرت علی(ع) در روز غدیرخم به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر، از مسلمات تاریخ اسلام است؛ به گونه‏ای که همه تاریخ نویسان - اعم از شیعه و سنی - بر آن اتفاق نظر دارند. روزی که رسول خدا(ص) به فرمان خداوند دست علی(ع) را گرفت و او را در برابر چشمان مردم وصیّ و سرپرست مسلمانان پس از خود معرفی کرد، این جریان و رویداد مهم سیاسی - تاریخی را همه سیره نویسان و تاریخ نگاران و مفسران قرآن کریم نقل کرده و کتاب‏ها در این زمینه نوشته‏اند؛ به ویژه کتاب شریف الغدیر که ابعاد مختلف غدیر را بررسی کرده و در یک دوره یازده جلدی تدوین یافته است. جویندگان حقیقت میتوانند به این کتاب شریف و دیگر منابع اسلامی مراجعه کنند تا حق را دریابند. در این جا به عنوان نمونه به یک مورد اشاره میگردد/

امام فخر رازی، مفسر قرآن کریم و از علمای طراز اول اهل‏سنّت، در تفسیر کبیر در ذیل آیه 67 سوره مائده «یا ایها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» این پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر من نازل شده کاملاً به مردن برسان؛ و اگر این کار را نکنی، گویی رسالتت را انجام نداده‏ای چنین مینویسد: این آیه درباره فضیلت و خلافت حضرت علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است. هنگامی که آیه نازل شد پیامبر اسلام(ص) دست علی(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود: هر که را من مولا و رهبر او هستم، پس از من علی(ع) مولا و رهبر او است. خداوندا! هر کسی که علی را دوست بدارد او را دوست بدار و هر که علی را دشمن بدارد او را دشمن بدار!.{1} پس از انتخاب و معرفی حضرت علی(ع) به عنوان جانشینی پیامبر(ص)، مردم نزد او میآمدند و به او تبریک میگفتند. عمر نیز نزد علی(ع) آمد و به او گفت: ای فرزند ابی طالب، این امر گوارا باشد بر تو، از این پس تو مولا و سرپرست من و هر مؤمن و مؤمنه‏ای هستی.{2}

بنابراین انتخاب علی(ع) در روز غدیر از جانب پیغمبر اسلام(ص) به عنوان جانشین آن حضرت، مسلم و قطعی است که به صورت متواتر نقل شده است/

 

 

چرا در قرآن کریم به طور واضح از غدیر خم مطلبی نقل نشده است؟

به نظر میرسد که منظور از عبارت به طور واضح این باشد که آنچه در غدیر خم رخ داده در قرآن نقل نشده است و میبایست تمامی واقعه غدیر خم در قرآن به وضوح و به طور روشن و لفظ به لفظ بیان میشد و مبحث خلافت در آیاتی از قرآن گنجانده میشد. اما باید دانست که شیوه و روش کلام الهی در بیان بسیاری از مطالب طرح پیاپی و پیوسته مباحث است به گونه‏ای که بدون توجه به شأن نزول بسیاری از آیات نمیتوان به مقصود و هدف اصلی بیان آنها پی برد. شأن نزول در واقع علت، سبب و یا رویدادهایی است که متناسب با آنها آیاتی نازل شده و در بسیاری از موارد آیاتی که در پی هم در یک سوره وجود دارد در برگیرنده مباحث گوناگون است و بدین‏سان علوم قرآن خود دامنه‏ای ژرف و گستره از دانش را تشکیل میدهد.

در مورد واقعه غدیر خم نیز تمامی مفسران شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که در آیه از کلام اللَّه مجید مربوط به این رخداد میباشد. اما در مورد این که چرا این رویداد به مانند بسیاری از قصص قرآن به طور کامل عنوان نگردیده شاید دلیل آن احاله ابلاغ جانشینی علی(ع) به پیامبر بوده است. البته برای عدم ذکر این واقعه دلایل دیگری نیز ارایه گردیده است. به طور مثال برخی یکی از عوامل مصون ماندن قرآن از تحریف را عدم تصریح به نام جانشین پیامبر(ص) میدانند چنان که خود قرآن میفرماید که به حضرت عیسی(ع) نام و نشان جانشین وی ابلاغ گردید و جانشین پیامبر پس از مسیح در میان مطالب انجیل گنجانیده شد اما در متن انجیل که اکنون در دست مسیحیان است نشانی از این مطلب نمیتوان یافت و این بخش از انجیل تحریف شده است. چرا که امکان داشت برخی از حکمرانان و فرمانروایانی که در طول تاریخ اسلام به نام اسلام حکومت نامشروع داشته‏اند برای توجیه حکمرانی خود دست به تحریف آیات قرآن میزدند.

گروهی دیگر نیز با تمسک به این که تمامی مسلمانان قول و نقل پیامبر و اوامر و نواهی آن حضرت را معادل قرآن میدانند، اقدام پیامبر در مورد معرفی امیر مؤمنان به جانشینی را برای اتمام حق این مطلب کافی دانسته‏اند؛ چرا که بسیاری از مطالب وجود دارد که در قرآن به آن اشاره نشده اما مسلمانان با تمسک به سنت نبوی به آنها عمل مینمایند مانند مبحث نماز چنان که در قرآن تنها به خواندن نماز اشاره شده و تعداد رکعتها و شیوه انجام آن از سنت نبوی اخذ شده است.

اما در مورد 2 آیه‏ای که پیش‏تر به آن اشاره شد که تمامی مفسران اتفاق نظر دارند که این 2 آیه در مورد واقعه غدیر خم نازل شده است این دو آیه چنین است.

الف) آیه 67 سوره مائده: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللَّه یعصمک من الناس ان اللَّه لا یهدی القوم الکافرین».

ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده به طور کامل - به مردم - برسان و اگر این کار را انجام ندهی رسالت - خدای را - انجام نداده‏ای و خداوند تو را - از خطرهای احتمالی - نگاه میدارد و خداوند کافران را هدایت نمیکند.

در ذیل تفسیر آیه فوق روایات بسیاری نقل شده که نظریه انتساب این آیه به واقعه غدیر را قطعی میکند.

این روایات را کسانی چون زید بن ارقم، ابو سعید خدری، ابن عباس، جابر بن عبداللَّه انصاری، ابو هریره و ابن مسعود نقل کرده‏اند و گفته‏اند که این آیه درباره واقعه غدیر و جانشینی حضرت علی(ع) نازل شده است{1}.

بسیاری از دانشمندان اسلامی نیز در کتابهای خود به این احادیث تصریح کرده‏اند که برخی از آنان عبارت‏اند از:

1 - حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی به نقل از خصائص، ص 29.

2 - ابو الحسن واحدی نیشابوری در کتاب الباب النزول، ص 150.

3 - ابن عساکر شافعی بنا به نقل در المنثور، ج 2، ص 298.

4 - فخر رازی در کتاب تفسیر کبیر، ج 3، ص 636.

5 - جلال الدین سیوطی در کتاب درالمنثور، ج 2، ص 298.

6 - علامه امینی در کتاب الغدیر.

ب) آیه سوم سوره مائده: «... الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا».

امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آیین جاودان شما پذیرفتم مفسران شیعه معتقداند که مراد از الیوم در این آیه روز غدیر خم است، روزی که در آن پیامبر اسلام امیر مؤمنان را به طور رسمی برای جانشین خود تعیین نمود.

در روایاتی که از طریق شیعه و سنی نقل شده به صراحت اذعان گردیده است که این آیه در روز غدیر خم و پس از اعلام پیامبر نازل شده است. برخی از علمای عامه و اهل سنت که این مطلب را نقل نموده‏اند عبارت‏اند از:

1 - ابن جریر طبری راوی معروف سنی در کتاب ولایت و به نقل از زید ابن ارقم، صحابی معروف.

2 - حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی به نقل از ابو سعید خدری. وی مینویسد: «در روز غدیر خم پیامبر(ص) علی را به ولایت به مردم معرفی کرد و مردم متفرق نشده بودند زمانی که آیه «الیوم اکملت لکم...» نازل شده در این هنگام پیامبر(ص) فرمود: اللَّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی(ع) پس فرمود: من کنت مولای فهذا علیٌ مولاه؛ هر کس که من مولای اویم پس از این علی مولای اوست. خداوندا آن کس که او را دوست بدارد دوست بدار و آن کس که او را دشمن بدارد دشمن بدار. هر کس او را یاری کند یاری کن و هر کس دست از یاریاش برداشت او را یاری منما{2}.

3 - خطیب بغدادی در تاریخ خود از ابو هریره و او از پیامبر(ص) چنین نقل میکند که پس از واقعه غدیر خم و پیمان ولایت علی(ع) و گفتار عمر بن خطاب: بخ بخٍ یابن ابیطالب اصبحت مولای و مولا کل مسلم. آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» نازل گردید{3}.

4 - در تفسیر برهان و نور الثقلین ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این روایت در مورد غدیر خم میباشد{4}.

بنابر آنچه نقل شده بیشتر علمای اهل سنت و تمامی علمای شیعه در مورد انتساب این آیه بر واقعه غدیر خم اتفاق نظر دارند. و تنها نکته اختلافی معنای واژه مولا میباشد چنان که علمای اهل سنت این واژه را به معنای دوست و یاور دانسته‏اند. در توضیح این مطلب باید گفت که تأکید بر دوستی علی(ع) نیاز به آن همه مقدمه چینی و گردآوری مسلمانان و خواندن خطبه در آن بیابان سوزان و نیز گرفتن بیعت از مردم ندارد چرا که مودت و دوستی مسلمانان با یکدیگر بیش‏تر از این در اسلام مطرح شده و مورد اتفاق و پذیرش همه مسلمانان بوده است. این مطلب چیزی نبوده که توسط پیامبر ابلاغ نشده باشد و یا پیامبر از ابلاغ آن بیم داشته باشد چنان که در آیه 67 سوره مائده خداوند به پیامبر اطمینان میدهد که او را از خطرات نگاه خواهد داشت و این نمیتواند تنها برای اعلام یک دوستی ساده با یکی از صحابه مشهور پیامبر که پسر عموی ایشان نیز بوده و دارای آن سابقه درخشان در اسلام است باشد، و دیگر این که اگر مقصود تنها اعلام دوستی با علی(ع) بوده پس چرا پیامبر بیش از اعلام آن از مردم اقرار میگیرد که من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر و نیز صاحب اختیار شما هستم! آیا این جمله تناسبی با بیان یک دوستی ساده با یکی از صحابه دارد تا جایی که مردم به علی(ع) تهنیت بگویند و خلیفه دوم با جمله اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه، ای علی تو مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی، به آن حضرت تهنیت بگوید آیا این عبارت مولا به معنای رهبر و جانشین پیامبر نیست{5}؟

 

 

چرا پیامبر اسلام در موقع فوت وصیت نامه ای ننوشتند؟

به تصریح اهل سنت و شیعه و به اعتراف اصحاب و نویسندگان صحاح و سایر نویسندگان سنن به هنگام احتضارِ پیامبر6عده ای از مردان ازجمله عمر بن الخطاب در خانهء آن حضرت بودند.
پیامبر6فرمود: هَلُمَّ اَکْتُبْ لکم کتاباً لا تضلّوا بعده ; بیایید برایتان نوشته ای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت : درد بر او غلبه کرده و قرآن نزدشما است . کتاب خدا ما را کفایت می کند. بین افراد اختلاف افتاد و منجرّ به نزاع شد. آن گاه که سر و صدا و اختلاف نزد پیامبر6بالا گرفت , فرمود: برخیزید و ازاین جا بروید.
ابن عباس همواره این سخن را می گفت که : تمام مصیبت آن وقتی بود که بااختلاف و سر و صدایشان بین پیامبر و بین آنچه می خواست برای آن ها بنویسد,حائل شوند.(1)
این حدیث از احادیثی است که در صحت و صدور آن جای هیچ سخن و تردیدنیست .
حقیقت آن است که آن ها می دانستند آن حضرت 6می خواهد عهد و پیمان خلافت را محکم تر کند و نص بر وصایت و خلافت علی 7را مؤکّد سازد; از این روایشان را از این کار باز داشتند, چنان که عمر بن خطاب در بحث و گفت و گوی که بین او و ابن عباس در گرفت , به آن تصریح کرده است .(2)
اگر این کلام حضرت را با حدیث ثقلین در نظر بگیریم که فرمود: من در بین شماچیزی می گذارم که اگر به آن تمسک جویید, هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا وعترتم . در می یابیم که هدف این دو حدیث یکی است و آن این که : پیامبر6درحال بیماریش می خواست تفصیل آن چه را در حدیث ثقلین بر آن ها واجب کرده است بنویسد.
ـ چرا آن حضرت از نوشتن صرف نظر فرمود؟ وقتی که حضرت دید درحضورش سخنان ناروا و توهین آمیز گفته می شود بدیهی است که پس از رحلت آن حضرت به محتوای وصیت عمل نخواهد شد و اگر اصرار در نوشتن می کرد, آن هانیز در این که وی هذیان می گوید, پافشاری می کردند و همین امر منشأ اختلاف دربین امت اسلامی بود.
آن چه لزوم وصیت رسول اکرم 6را تأکید می کند, دستور قرآن است که به صراحت فرموده است : .(3) روایات زیادی این موضوع را تأیید می کند, به طوری که رسول اکرم 6فرمود: .(4) چگونه می توان باور کرد که رسول اکرم 6در مورد امر مهمی مانند خلافت پس از خود هیچ گونه وصیتی نداشته باشد؟
گذشته از این پیابر امّی بود و خط نوشتن نیاموخته بود, اما مقداری از وصایای خود را در حجةالوداع و خطبه غدیر بیان کرد و فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ; من دو چیز گران بها در اختیار شما می گذارم : کتاب خدا و عترت .
هم چنین در سایر خطبه ها و سخنرانی ها گفته ها را گفت و دیگران نوشتند.
فقط دو کلمه راجع به حضرت علی 7موقع مرگش می خواست بنویسد که عمر مانع شد, اما در مورد اهل و عیالش , به زبان قرآن و حدیث توصیه فرموده بود;بنابراین , چیزی نبود که پیامبر دریغ کند.

 

………………………………………………………….

 

 


امامت حضرت علی در آئینه عقل

 

خواهشمندم تمام دلایلی را که بر حقانیت خلافت امیرالمؤمنین که بنابر شنیده‌هایم دوازده مورد می‌باشد، دلالت دارد، برایم بنویسید.

در آغاز شایان ذکر است: دلایل برای حقانیت خلافت امیرالمؤمنین، علی(ع) به دوازده مورد منحصر نمی شود، بلکه بیشتر است. "علامة‌حلی" در کتاب "نهج الحق" برای اثبات امامت و ولایت علی(ع) به هشتاد و هشت مورد از قرآن استناد نموده که بنابر احادیثی که در کتاب های مشهور اهل سنت از پیامبر(ص) نقل شده است، همة آن‌ها نمایانگر ابعاد شخصیت و امامت علی(ع) می‌باشند.
"قاضی نور الله تستری" در کتاب "احقاق الحق" نود و چهار مورد دیگر از قرآن را با استناد از سی و هفت کتاب معتبر از اهل سنت در اثبات امامت و ولایت علی(ع) نقل کرده است.[1]
که تنها به ذکر چند دلیل اکتفا می‌شود.
در آغاز، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنیم:
1ـ پیامبر(ص)‌در راه تبلیغ دین اسلام به مدت بیست و سه سال تلاش کرد و توانست حکومت اسلامی را تشکیل دهد تا در پرتو آن،‌ احکام دین پیاده شود. سرانجام در سال یازدهم هجرت دیده از جهان فرو بست.
با رحلت حضرت هر چند وحی و نبوت پایان یافت ولی وظایفی که بر دوش حضرت بود (غیر از مسؤولیت اخذ و ابلاغ وحی) پایان نیافت، بنابر این لازم بود پس از درگذشت آن حضرت ، فردی با ویژگی های لازم وظایف و مسئولیت های مذکور را بر دوش گیرد، آن دو چیز بود: یک تفسیر و تبیین معصومانه از دین یا مرجعیت دینی و دیگری رهبری سیاسی جامعة اسلامی که در پرتو آن، دین تقویت گردد و احکامش اجرا شود. این دو وظیفه، وظایف امامت و رهبری جامعة اسلامی است.
2ـ به مقتضای رهنمود عقل می گوییم: اگر فردی در پی اصلاح و هدایت مردم با زحمات فراوان و در طول سالیان دراز طرحی را پیاده کند و برای جامعة بشری، روش با ارزشی را ابلاغ نماید و آن را به اجرا بگذارد، طبیعی است که بایستی برای بقا و استمرار آن بلکه رشد و بالندگی آن چاره اندیشی نماید و به هیچ وجه روا نیست بنایی را که با زحمات فراوان آن را تأسیس نموده است، برای حفظ آن از خطرات آینده، هیچ نوع پیشگیری به عمل نیاورد و متولی و مسؤولی را برای حفظش معرفی ننماید.
پیامبر اسلام(ص) طرحی را پایه گذاری کرد؛ بهترین دین را به مردم عرضه کرد، و آن را جاودانه معرفی نمود. با آوردن این دین تحول عمیقی در جهان بشریت ایجاد کرد و شالودة تمدنی بزرگ را پی ریزی نمود، نیز فرهنگ جزیره العرب را از جاهلیت به مدنیت سوق داد؛ مردم پراکنده را متحد کرد و حکومت مرکزی تشکیل داد. با توجه به این امور معقول نیست که برای رهبری آینده فکری نکرده و چاره ای نیاندیشیده باشد.
با مراجعه به تاریخ صدر اسلام، و با در نظر گرفتن اوضاع منطقه و وجود دشمن‌هایی چون حکومت روم و ایران و منافقان، و نوپایی جامعة دینی و عدم استحکام عقاید و اصول و احکام دینی، معقول نیست. این آیین با ارزش را بدون رهبر به حال خود رها کند. حکمت، آگاهی و ژرف اندیشی پیامبر(ص) ایجاب می‌کرد که در این باره اقدام نماید.
3ـ حال که به حکم خِرَد لازم است که پیامبر(ص) برای آینده چاره اندیشی کند، در این خصوص دو گونه متصور است: یکی این که فردی را برای جانشینی مشخص کند و راه آینده را با جانشین فردی ترسیم نماید؛ دیگر این که این کار را بر عهدة مردم بگذارد. باتوجه به واقعیت های آن زمان و محتوای دین و عدم سابقه در تعیین رهبری توسط مردم و ... گزینة‌دوم نادرست به نظر می‌رسد و گزینة اوّل خرد پسند است. یک سری آیات و روایات نیز به این سخن دلالت دارد.
آری پیامبر امام علی(ع) را جانشین خویش معرفی کرد. حضرت در این باره از راه‌های متعددی وارد شد:
یکی از راه ها بیان ذکر فضایل، برتری ها ولیاقت های بی مانند علی بن ابی طالب(ع) است، به گونه ای که به فرض اگر پیامبر فردی را برای جانشینی معیّن نکرده باشد، با توجه به رهنمودهای وحیانی و عقلانی، مسلمانان وظیفه داشتند رهبری بهترین فرد؛ یعنی علی را بپذیرند.
روایات نبوی در این خصوص بسیار است، از جمله فرمود: "علی سرور و سالار مؤمنان، امام پرهیزگاران و خاتم الوصیین است".
علی حجت خدا، پرچم هدایت،‌ منار ایمان و تقسیم کنندة بهشت و جهنم است.
علی وارث من، وارث علم من، امیرمؤمنان و بهترین جانشین من است.
علی صاحب سرِّ من، صاحب پرچمِ من، باب علم من و اولین مسلمان است.
علی داناترین فرد از امت من و عادل ترین آنان است.
من و علی دو پدر این امت هستیم".1[2]
و روایاتی نیز هست که به بیان لزوم پیروی از اهل بیت، به ویژه به بیان امامت علی(ع) پرداخته است. این روایات بسیار است، از جمله:
1ـ حدیث یوم الدار: بعد از گذشت حدود سه سال از بعثت پیامبر و دعوت مخفی حضرت، خدا پیامبرش را مأمور ساخت که دعوت خویش را آشکار سازد که آیة "و انذر عشیرتک الاقربین"[3] در این مورد نازل شد.
پیامبر(ص) بزرگان بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: "من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خداوند به من دستور داده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری می‌کند تا برادر، وصی و جانشین من میان شما باشد"؟
حضرت سه بار این سخن را تکرار کرد و هر سه بار تنها علی(ع) آمادگی خود را اعلان نمود.[4]
2ـ حدیث منزلت: پیامبر بزرگ اسلام(ص) منزلت و مقام امیرمؤمنان(ع) را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون به موسی معرفی کرد و فرمود: "ای علی، تو نسبت به من همانند هارون برای موسی هستی،‌ جز این که هارون پیامبر بود ولی بعد از من پیامبری وجود ندارد. بنابراین تو به غیر از مقام نبوت همة مقام های هارون را داری".[5]
قرآن می‌گوید: هارون برادر،[6] وزیر[7] و خلیفة حضرت موسی بود.[8]
بنابراین امام علی(ع) وصی، وزیر و جانشین پیامبر است.
3ـ حدیث سفینه: پیامبر (ص) اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه کرد که هر کس بر آن نشست، نجات یافت و هر کس از آن تخلف کرد، هلاک شد.[9] بنابراین باید مسلمانان به اهل بیت پناه ببرند و این یگانه راه است، همانگونه که پناه بردن به کشتی نوح یگانه راه نجات بود.
4ـ حدیث امامان امت یا حدیث نجوم: پیامبر(ص) فرمود: "همان گونه که ستارگان وسیلة نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند، اهل بیت من نیز مایة نجات امت از دو دستگی هستند. اگر گروهی از عرب ها با آنان به مخالفت برخیزند، دچار اختلاف و در نتیجه حزب شیطان می گردند".[10]
بنابراین امت پیامبر(ص) می بایست به پیروی از اهل بیت اهتمام ورزند تا به رستگار برسند.
5ـ حدیث ثقلین: پیامبر(ص) بارها امتش را به تمسک به دو چیز پر ارزش (قرآن و اهل بیت) سفارش نمود و فرمود: "تمسک به این دو مایة هدایت است. این دو تا روز قیامت با هم هستند".[11]
بنابراین، همان گونه که قرآن به حق است، اهل بیت پیامبر هم به حق اند و تمسک به هر دو واجب.
6ـ حدیث غدیر: پیامبر اسلام(ص) در بازگشت از حجه الوداع مسلمانان را در محلی به نام "غدیر خم" جمع نمود و به همگان اعلان نمود که بعد از من علی مولا و رهبر شما است.[12]
افزون بر این ها یک سری از آیات قرآن با توجه به تفسیر و تبیین پیامبر(ص) در این باره به خوبی بر امامت حضرت علی(ع) دلالت دارد، مانند:
1ـ آیة تبلیغ (مائده (5) آیة 67)؛
2ـ آیة‌ ولایت (مائده آیة 55)؛
3ـ آیة‌ اولی الامر (نساء (4) آیه‌ 59)؛
4ـ آیة صادقین (برائت (9) آیة 119)؛
5ـ آیة قربی (شوری (42) آیة 23)؛
6ـ آیة کمال دین و تمام نعمت (مائده، آیة 4).

 


 

چه دلیلی بر امامت بلافصل امام علی(ع) وجود دارد؟

پیش از پاسخ به پرسش، ذکر چند مقدمه لازم است:
1. اسلام، مکتبی جامع و جاوید است و برای تمام شؤون زندگی انسان، از ساده‏ترین مسائل مثل خوردن و خوابیدن تا عالیترین آنها مانند مبدأ و معاد، دستور و برنامه دارد. چنین مکتبی امکان ندارد در موضوع مهم رهبری و امامت و تعیین جانشین برای پیامبر(ص) سکوت اختیار کرده باشد و انتخاب چنین منصبی را آن هم در آن اوضاع حساس و شرایط ناهماهنگی میان گروه‏های تازه مسلمان به عهده انسان‏های معمولی گذاشته باشد.
2. امام و خلیفه پیامبر(ص) عهده‏دار تمام وظایف آن حضرت، غیر از دریافت وحی، است؛ چون که در غیر این صورت، نیابت و خلافت صدق نمیکند/
بخشی از وظایف امام عبارت است از: تبیین مفاهیم قرآن;{1} بیان احکام شرعی و مسایل جدید؛ تربیت افراد جامعه؛ واسطه فیض الهی؛ برقراری عدل و امنیت؛ حفظ مسلمانان از تفرقه؛ حفظ معارف الهی از تحریف و نابودی. بنابراین، اداره حکومت فقط گوشه‏ای از وظایف خلیفه و جانشین پیامبر اکرم(ص) است/
بدیهی است کارآیی چنین شخصی فقط با موهبت عصمت ممکن است و عصمت از امور پنهانی است که انسان‏های معمولی از تعیین و تشخیص آن عاجزند پس معرفی و نصب آن فقط در توان خداوند است/
چنین امامی حتماً در همه زمان‏ها، در میان انسان‏ها باشد. پس به صرف این که پیامبر اکرم(ص) رحلت کرد، باید تداوم رسالت و وظایف الهی او - راهنمایی، هدایت و فیض رسانی - به دوش شخصی که نزدیک‏ترین به پیامبر است نهاده شود/
3. همان طوری که ارسال یک قانون اساسی و نظام‏نامه به تنهایی و بدون بعثت پیامبر، کافی و کارآمد نیست، بلکه وجود پیامبری از جنس خود انسان‏ها موضوعیت و اهمیت دارد;{2} تداوم و ثمردهی کتاب الهی نیز محتاج وجود شخصیت انسانی است که در عصمت و علم و آگاهی هم سنگ پیامبر اکرم(ص) میباشد/
هدف از رسالت پیامبر عبارت است از:
1. رساندن قانون و تبلیغ آن؛ 2. تعلیم و تربیت انسان ها
هدف اول هر چند ممکن است با ابلاغ به واسطه ملائکه تأمین شود، اما هدف دوم بدون وجود مربی و شخصی هم جنس با انسان‏ها قابل پیاده شدن نیست. پس وجود مربیِ هم سنگ با پیامبر(ص) در کنار قرآن ضروری است.
پس از ذکر این مقدمات، اکنون از بین دلایل عقلی، نقلی و تاریخی، تعداد اندکی از آنها را به صورت خلاصه، ذکر میکنیم.
1. دلیل عقلی
یکی از دلائل عقلی بر اثبات امام معصوم و جانشین بلافصل پیامبر اکرم(ص)، برهان عنایت است که تقریرات متعددی دارد، از جمله:
«شکی نیست که هدف و نهایت خلقت انسان‏ها، رسیدن به کمال و عبودیت و سعادت است و خداوند حکیم تمام مقدمات تأمین این مهم را فراهم کرده است، وگر نه نقض غرض و عبث لازم میآمد. توضیح مطلب این گونه میشود که هر گاه نظام آفرینش (تکوین) و نظام تشریع و تربیت به بهترین صورت آفریده شده باشد، غرض و هدف مطلوب حاصل میشود و بهترین صورت نظام تشریع به این گونه است که خداوند حکیم برای راهنمایی و هدایت و امداد انسان‏ها در طول تاریخ، شخصیت معصوم و کاملی را ارسال کند تا در سایه کتاب و قوانین عالی، راه رسیدن به سعادت را هموار کند. از طرفی، بالوجدان، کمال و عنایت عالی خداوند را در امور نظام آفرینش و تکوین ملاحظه میکنیم که خداوند از آفرینش کوچک‏ترین چیزی که مورد نیاز انسان‏ها است خودداری نکرده است و هر چه مورد نیاز بوده، خلق کرده است.{3} حالا چگونه ممکن است که در نظام تشریع و هدایت که ذی المقدمه و اصیل است، نقص و کمبودی باشد؟! اگر زنبور عسل و مورچه‏ها و... در هدایت تکوینیشان هیچ کمبودی ندارند، آیا بیانصافی نیست که انسان اشرف مخلوقات بدون هادی کامل و معصوم رها شود، در حالی که هزاران خطر او را تهدید میکند؟{4}
2. دلیل قرآنی
الف) آیه «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و اطیعوا الرسول و أولی الامر منکم فان تنازعتم فی شئ فردوده الی اللهو...);{5} دستور به اطاعتِ مطلق و بیچون و چرا از اوامر و خواسته‏های خداوند میدهد. سپس با همان لحن و سیاق، دستور به اطاعت از پیامبر میدهد؛ شکی نیست که خداوند، معصومِ مطلق است و از هر خطا و گناه عمدی و سهوی پاک و منزه است. پس دستورهایش همواره صحیح و پیروی و اطاعت از آنها لازم است. از آن جا که قرآن، عینِ همین اطاعت و پیروی را از انسان در مقابل دستورهای پیامبر(ص) خواسته است، معلوم میشود پیامبر اکرم(ص) نیز معصوم مطلق است: «اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون».{6}
خداوند در این آیه، مؤمنان را به اطاعت مطلق و بیچون و چرا از دستورهای اولاالامر (کسانی که سرپرستی جامعه و امور مردم را بر عهده دارند) فرا خوانده، که معلوم میشود اولیاالامر نیز معصومِ مطلق هستند و هیچ گاه دستور به گناه و خطا و ناصواب نمیدهند؛ وگر نه اطاعت مطلق از آنها صحیح نبود، چنان‏که قرآن کریم در جاهای دیگر دستور به فرمانبرداری از دستورهای پدر و مادر را صادر کرده‏اند، اما نه به طور مطلق و بیچون و چرا، چون پدر و مادرها دچار خطا میشوند: «و وصینا الانسان بوالدیه حُسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعمها...».{7}
حاکم حسکانی{8} در تفسیر آیه اولوالامر، به اسناد خود از مجاهد، روایت میکند: این آیه در مورد علی(ع) نازل شده است.{9} حاکم نیشابوری نیز نقل کرده است: پیامبر(ص) فرمود: اطاعت از علی(ع)، اطاعت از من است.{10}
ب) آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»;{11} خبر بشارتِ کامل شدن دین اسلام و نهایی شدن نعمت خداوند بر مسلمانان را میدهد. کدام روز و کدام موهبت الهی بود که موجب اکمال دین و اتمام نعمت شد؟
مفسران میگویند: این آیه شریفه در حجْالوداع (آخرین حج پیامبر اکرم(ص» مسأله جانشینی مطرح و بیان شده بود و این آیه شریفه در کنار این آیه شریفه نازل شد: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک و الله یعصمک من الناس»;{12} یعنی ای پیامبر در این روز مهم‏ترین رسالت و پیام خود را انجام بده که اهمیت‏اش آن قدر بزرگ است که انجام آن مساوی با تمام رسالت تو است؛ براستی در آخرین دیدار آیا غیر از مسأله جانشینی چیزی دیگری انتظار میرود؟ آیا پیامبری که در ساختن جامعه اسلامی این همه زحمت کشیده ساختمان عظیم اسلامی را با وجود خطر منافقین و روم و ایران بدون رهبر و راهنما رها میکند؟
هرگز چنین نیست بلکه پیامبر(ص) در این روز با نصب و معرفی علی(ع) به عنوان جانشین بلافصل دین را کامل فرمود و بزرگترین نعمت را به مسلمین هدیه فرمود.
گواه چند بر مطلب
اکثر مفسرین شیعه و اهل سنت ذیل آیات مذکور و نیز دانشمندان علم عقاید و تاریخ به حکایت مهم‏ترین، بزرگترین و آخرین مجلسی پرداخته‏اند که پیامبر اکرم(ص) با امت‏اش در حجْالوداع در منطقه عمومی غدیرخم برگزار فرمود و طی آن به مسأله‏ای پرداخت که همه انتظار آن را داشتند، و آن خداحافظی رهبر امت برای همیشه و معرفی و نصب جانشین و سرپرست بعد از خود برای مسلمانان؛ ابن کثیر مینویسد:
بعد از آنی که تمام حاجیان جمع شدند پیامبر اکرم(ص) ایستاد و فرمود: ای مردم خدای لطیف و خبیر به من خبر داد که هر نبیّ مثل انبیأ قبلی عمر خواهد کرد بنابراین من نیز دعوت حق را لبیک خواهم گفت، من و شما مسؤل هستیم... ای مردم خداوند مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و من از خودشان به خودشان سزاوارتر هستم، بر هر کسی من سرپرست و مولا هستم اینک علی سرپرست و مولای او است بارالها سرپرست و همراه کسی باش که با اوست و دشمن بدار هر کسی را که با او دشمن است.{13}
جوینی از علمای معروف اهل سنت به اسنادی که دارد نقل میکند که در زمان خلافت عثمان در مسجد رسول الله(ص) مجلسی با شرکت دویست تن از جمله سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر و... تشکیل شده بود هر یک از فضایل خود را یادآور میشدند علی(ع) کناری ساکت نشسته بود از او خواستند فضایل خود را یادآور شود. علی(ع) نیز فضایل چندی از خود و اهل بیت پیامبر را ذکر فرمود و از اهل مجلس گواهی و تصدیق گرفت و همه تصدیق کردند از جمله مسأله خلافت و جانشینی بلافصل خود را یادآور شد و همه تصدیق کردند.{14}
چهارم دلیل حدیث
در منابع متعدد اهل تشیع{15} و اهل تسنن از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که فرمودند وصی و جانشین بعد از من علی بن ابیطالب است و بعد از او دو فرزندم حسن و حسین که نه امام دیگر از صلب حسین پی هم میآیند.{16}
آن چه ذکر شد فقط گوشه‏ای از دلایل بیشماری است که بر خلافت بلافصل علی(ع) دلالت دارد.{17}

 


 

دلایل حقانیت حضرت علی را بیان کنید.

شک نیست که سازمان دین اسلام - که به جرأت میتوان آن را وسیع‏ترین سازمان‏های جهانی نامید - در بقا و جریان خود، به نگهبان و گرداننده نیازمند است و پیوسته افراد شایسته‏ای را میطلبد که معارف و قوانین آن را به مردم برسانند و مقرّرات دقیق آن را در جامعه اسلامی اجرا کنند و کمترین غفلت و مسامحه در رعایت و نگه‏داری آن روا ندارند.
از سوی دیگر از آن جا که یکی از مقاصد آفرینش؛ هدایت مردم به راه راست است؛ خدای مهربان پس از رحلت پیغمبر(ص)، برای نگهبانی دین و هدایت مردم، باید امام و پیشوایی تعیین کند و مردم را به عقل خودشان - که بیشتر اوقات مغلوب هوا و هوس میشود - وانگذارد و همان‏طور که پیغمبر را به همه نیازمندیها و درمان تمام دردهای فردی و اجتماعی بشر، آگاه نموده، او را از هرگونه اشتباه و خطا، مصون و محفوظ داشته است؛ باید به امام و پیشوای دینی نیز علم و عصمت مرحمت فرماید.
با این دلیل عقلی، روشن میشود که برای هدایت مردم و حفظ و حراست دین و اجرای مقررات آن پس از رحلت پیغمبر(ص)، باید امامی از جانب خدای متعال تعیین شود.
این دلیل عقلی با دلیل نقلی نیز همراه گشته است؛ چرا که پیامبر اکرم(ص) از همان ابتدای رسالت، نسبت به مسأله خلافت و جانشینی خود حساس بود و در همان سال‏های آغازین رسالت، حضرت علی(ع) را به عنوان وزیر و وصی خود برگزید و در طول عمر مبارک خود، بارها به این مسأله تصریح فرمود. گوشه‏ای از آیات و روایاتی که شیعه به وسیله‏ی آنها، وصایت و جانشینی حضرت علی(ع) را اثبات میکند و بسیاری از علمای اهل سنت هم به آنها معترف‏اند، بدین‏گونه است:
1-11. آیه ولایت: بسیاری از مفسران اهل‏سنت، مانند فخررازی در تفسیر کبیر، زمخشری در کشاف، طبری در تفسیر خود و سیوطی در الدر المنثور، به این نکته اعتراف دارند که آیه ولایت (سوره مائده، آیه 55) در شأن حضرت علی(ع) است که در حال نماز، انگشتری خود را به مستمندی بخشید.
فخر رازی در تفسیر خود چنین نقل میکند: «پیامبر(ص) که شاهد بخشیده شدن انگشتر حضرت علی(ع) در حال رکوع به فرد سائل بود، از خداوند خواست همچنان که دعای حضرت موسی(ع) را مستجاب کرد و به او وزیری از اهلش عطا کرد - که باعث تقویت او شد -، برای آن حضرت(ع) نیز وزیری از اهلش قرار دهد. هنوز دعای پیامبر اکرم(ص) به پایان نرسیده بود که این آیه نازل شد». ===( التفسیر الکبیر، ج 12، ص 26.)++
2-11. حدیث یوم الدّار: این حدیث در بسیاری از کتاب‏های تاریخ اهل سنت؛ مانند: تاریخ طبری (ج 1، ص 543 - 542)، تاریخ الکامل ابن اثیر (ج 2، ص 582) و البدایة والنهایة ابن کثیر(ج 3، ص 40) با تفاوت‏هایی در نقل وارد شده است.
مضمون حدیث از این قرار است: «اوایل بعثت که آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» ===( شعراء (26)، آیه 214.)++ نازل شد؛ پیامبر اکرم(ص) جلسه میهمانی مرکب از خویشان خود ترتیب داد و در آن جا رسالت خود را اعلام کرد و فرمود: «فایکم یؤازرنی علی هذاالامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؛کدام یک از شما مرا در این کار کمک کار است تا برادر من و وصی من و جانشین من در میان شما باشد».
سه مرتبه این مطلب را تکرار فرمود و در هر مرتبه غیر از حضرت علی(ع)، هیچ کس اعلام موافقت نکرد. سرانجام پیامبر اکرم(ص) در پایان مرتبه سوم فرمود:
«ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا؛ این شخص (حضرت علی(ع)) برادر من، وصی من و جانشین من در میان شما است، پس سخنان او را گوش فرا دهید و از او اطاعت کنید».
خویشان پیامبر اکرم(ص) در حالی که برخاسته بودند و میخندیدند، رو به ابوطالب کرده، با لحنی مسخره‏آمیز گفتند: او (پیامبر(ص)) به تو فرمان داد که از پسرت اطاعت کنی و سخنانش را گوش فرادهی» ===( تاریخ طبری، ج 1، ص 543 - 542.)++.
جالب توجه این جا است که برخی از تاریخ‏نویسان اهل سنت (مانند ابن‏کثیر در البدایة والنهایة، که این حدیث را مخالف عقیده خود دیده‏اند)، دست به تحریف حدیث زده و به جای کلمات «وصیی و خلیفتی» عبارت «کذا و کذا» (یعنی چنین و چنان) را آورده‏اند و راویان حدیث را متهم به ضعف و تشیّع کرده‏اند ===( البدایة والنهایة، ج 3، ص 40.)++.
3-11. حدیث منزلت: این حدیث در کتاب‏های حدیثی معتبر نزد اهل تسنن؛ مانند: صحیح بخاری (کتاب بدء الخلق در باب مناقب حضرت علی(ع) و در باب غزوه تبوک)، مسند احمد بن حنبل (ج 1، ص 174)، مسند ابو داود (ج 1، ص 28)، خصائص نسائی (ص 15 و 16)، صحیح مسلم (در کتاب فضائل الصحابة)، صحیح ترمذی (ج 2، ص 201) و نیز در بسیاری از کتاب‏های تاریخ اهل سنت، مانند: طبقات ابن سعد (ج 1، قسم اول، ص 14 و 15)، تاریخ بغداد (ج 4، ص 71)، تاریخ طبری (ج 2، ص 368) و بسیاری دیگر از کتاب‏های اهل سنت وارد شده است.
ماجرای این حدیث، بدین‏گونه است: حضرت پیامبر اکرم(ص) در غزوه تبوک، به همراه بسیاری از اصحابش از مدینه خارج شدند و به سمت رومیان به راه افتادند. برای این که مدینه از رهبر خالی نماند، حضرت علی(ع) را به جای خود در مدینه گذاشتند. برخی از اصحاب زبان به طعنه گشوده، و گفتند: پیامبر(ص)، علی را در مدینه گذاشت تا مواظب زنان و بچه‏ها باشد.
حضرت علی(ع) به پیامبر اکرم(ص) شکایت برد و آن حضرت(ص) در آن هنگام این جمله تاریخی را فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا أنه لا نبیّ بعدی؛ منزلت تو نسبت به من مانند منزلت هارون نسبت به موسی است، با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست».
این نکته برای همگان واضح است که هارون، وصی موسی بود. از ظاهر بعضی از کتاب‏های اهل سنت چنین برمیآید که این حدیث، در موارد مختلفی غیر از مورد یاد شده نیز بیان شده است. ===( فضائل الخمسه، ج 1، ص 316 - 299.)++
4-11. حدیث غدیر: این حدیث در بسیاری از منابع روایی و تاریخی اهل سنت آمده است. مرحوم میرحامد حسین در جلد اول عبقات‏الانوار، تواتر این حدیث در نزد اهل سنت را ثابت کرده است.
مرحوم علامه امینی در جلد اول کتاب الغدیر، از 110 تن از اصحاب پیامبر اکرم(ص) نام میبرد که راوی این حدیث بوده‏اند. ===( الغدیر، ج 1، ص 61 - 14.)++ همچنین از 82 تابعی یاد میکند که این حدیث را روایت کرده‏اند. ===( همان، ص 72 - 62.)++ علاوه بر این از 360 تن از علمای اهل سنت از قرن دوم تا قرن چهاردهم، نام میبرد که این حدیث را در کتاب‏های خود آورده‏اند. ===( همان، ص 151 - 73.)++ سرانجام از 26 تن از علمای اهل سنت و شیعه نام میبرد که تألیفات مستقلی در باب حدیث «غدیر» و طرق آن داشته‏اند. ===( همان، ص 157 - 152.)++
ماجرای این حدیث از قرار زیر است: وقتی که پیامبر اکرم(ص) با تعداد زیادی از اصحاب خود - که آنان را تا 120 هزار تن ذکر کرده‏اند - از آخرین سفر حج خود (حجةالوداع)، به مدینه باز میگشت؛ این آیه بر آن حضرت(ص) نازل شد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللَّه یعصمک من الناس»؛ «ای رسول! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شد، به مردم ابلاغ کن و اگر آن را ابلاغ نکنی، در حقیقت رسالت خدا را ابلاغ نکرده‏ای [و از مردم نترس که‏] خدا تو را از مردم حفظ خواهد کرد».
با نزول این آیه، پیامبر اکرم(ص) در مکانی به نام غدیر خم - که راه کاروان‏های مختلف از هم جدا میشد - فرمان توقف داد و امر کرد منبری از چوب محمل‏های شتران، برای آن حضرت(ص) فراهم کردند. آن گاه به روی منبر رفته فرمود: «الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [به تصرف در امورشان ]نبودم».
همه گفتند: آری، ای رسول خدا! آن گاه آن حضرت(ص) در حالی که دست حضرت علی(ع) را بالا گرفته بود، فرمود:
«من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم والِ من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه واخذل من خذله؛ هر کس که من مولای او هستم، علی هم مولای او است. خدایا! دوست بدار هر آن کس را که علی را دوست دارد و دشمن بدار هر آن کس را که با او دشمنی کند. یاری کن هر آن کس را که او را یاری کند و کمک کن هر کسی را که به او کمک دهد و خوار ساز هر کس را که او را خوار سازد».
بسیاری از مردم از شنیدن این جملات، خوشحال شدند و سپس دسته دسته نزد حضرت علی(ع) رفته، به او تبریک گفتند. در میان این تبریک گویندگان، چهره عمر بن خطاب نیز به چشم میخورد که چنین تبریک گفت: «بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مسلم؛ مبارک باد بر تو ای پسر ابیطالب که هم‏اکنون مولای من و مولای هر مسلمانی گشتی».
پس از این ماجرا بود که این آیه نازل شد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»؛ «امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم». ===( مائده (5)، آیه 3؛ مسند احمد، ج 1، ص 372؛ فضائل الخمسه، ج 1، ص 363 به نقل از: تاریخ بغداد، ج 7، ص 317.)++
علامه امینی در کتاب خود، از موارد بسیاری نام میبرد که حضرت علی(ع) با استناد به حدیث غدیر، به مخالفان خود احتجاج میکرد و از اصحاب پیامبر اکرم(ص) بر مضمون آن تأیید میگرفت. پس از آن نیز، احتجاجات حضرت فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و بسیاری از شخصیت‏های بزرگ تاریخ اسلام، به این حدیث را نقل میکند. ===( الغدیر، ج 1، ص 196 - 159.)++
5-11. حدیث ثقلین: این حدیث در بسیاری از کتاب‏های معتبر اهل سنت؛ مانند: صحیح‏مسلم، صحیح ترمذی (ج 2، ص 308)، خصائص نسائی (ص 21)، مستدرک حاکم (ج‏3، ص 109)، مسند احمد بن حنبل (ج 3، ص 17) آورده شده است.
این حدیث چنین است: پیامبر اکرم(ص) در روزهای آخر زندگانی خود، به اصحاب چنین فرمود:
«انی اوشک ان ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین کتاب‏اللَّه عز وجل و عترتی. کتاب‏اللَّه حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی، انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظرونی بم تخلفونی فیهما؛ [ای مردم ]نزدیک است که از سوی پروردگارم خوانده شوم و دعوت او را اجابت کنم. من در میان شما دو چیز گران‏بها به یادگار میگذارم: یکی کتاب خداوند عز وجل و دیگری عترتم را. کتاب خداوند ریسمان محکمی است که از آسمان تا زمین کشیده شده است و عترت من همان اهل بیتم میباشند. این دو از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض [کوثر] بر من وارد شوند. پس ملاحظه کنید که چگونه پس از من با آنها رفتار میکنید» ===( فضائل الخمسه، ج 2، ص 53 - 44.)++.
در این حدیث، پیامبراکرم(ص) اهل‏بیت خود را - که طبق آیه تطهیر، حضرت علی(ع) و فرزندانش میباشند - عِدل قرآن قرار داده، از آنان به عنوان یک چیز گران‏بها یاد کرده است. از این جا روشن میشود که پس از آن حضرت(ص)، تنها اهل بیت هستند که میتوانند مجری احکام خداوند و قرآن باشند. ===( برگرفته از: صفری فروشانی، نعمت‏الله، غالیان، صص 232 - 238.)++

 

…………………………………………………………….

 


امامت حضرت علی در قرآن


کدام آیه مربوط به نصب امام(ع) است؟ دلالت آن را توضیح دهید؟

آیات زیادی وجود دارد که بر نصب امام(ع) روی زمین اشاره دارند. در این میان، بعضی از آیات صراحت بیشتری در این مسئله دارند. آیة مبارکة "إنّما ولیّکم الله و رسوله والّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون". نیز آیة "یا أیّها الرّسول بلّغ ما أنزل إلیک مِن ربّک و إنْ لم تفعل فما بلّغتَ رسالتک و ...".
بیشتر بر مسئله نصب امام از طرف خداوند دلالت می کنند.
در آیة مبارکه ابلاغ اوّلاً پیامبر هیچ گونه شأنی دراین میان، جز ابلاغ پیام الهی ندارد، پس این مسئله تنها از طرف خداوند است و پیامبر مأمور ابلاغ آن است. ثانیاً مسئله ای است که برابر با شأن و مقام نبوت است، زیرا به پیامبر فرموده اگر این مسئله را ابلاغ نکنی، رسالت خود رانجام نداده ای، در حالی که مسایل و احکام بسیاری را پیش از این ابلاغ فرموده بود، چون این آیه در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده بود و تنها چیزی که می تواند همطراز نبوت و رسالت باشد، مسئله امامت است و هیچ حکمی از احکام دیگر دینی نمی تواند همپایة نبوّت باشد. ثالثاً پیامبر مأمور مسئله بسیار مهمی بوده که به نظر می رسد نوعی خوف در ابلاغ آن وجود داشته و به همین خاطر خداوند در ادامه آیه به پیامبر(ص) فرموده که تو را از مردم حفظ خواهیم کرد و از این طریق به او پشت گرمی و اطمینان داده است.
این مسئله مهم نمی توانسته تنها بیان حکمی از احکام شرعی باشد، زیرا در هیچ یک از احکام دینی،‌ آیه به این شکل بیان نشده است. در پایان این که بعد از این آیه، مسئله داستان غدیر و نصب امامت و ولایت حضرت علی(ع) از طرف پیامبر، تأییدی بر معنای این آیه است.

 


مراد از ولایت که شرط قبولی اعمال قرار داده شده چیست ؟

با توجه به این که ولایت از مسائل اعتقادی است و مسایل عقیدتی زیربنا و اساس امور عملی هستند نقش آن درصحت و بطلان اعمال بسیار منطقی و موجه است و تضادی با روایتی که نماز را مبنای قبولی اعمال میداند ندارد،زیرا نماز نیز در میان ستون دین قلمداد شده، بنابراین در درجه اول عقاید زیرساخت اعمال‏اند، سپس در میان خوداعمال ترتب و مدارج وجود دارد و برخی نسبت به دیگری حالت کلیدی و زیربنایی دارد و چون ولایت از عقاید استاساس و زیرساخت نماز نیز میباشد.
اما معنای ولایت به طور فشرده تولی در امور دینی است و آن دایره‏ای وسیع دارد که دوجنبه آن بسیار مهماست:
1- مرجعیت دینی، 2- زعامت و رهبری سیاسی و شناخت و پذیرش مراجع ذیصلاح بعد از پیامبر برای اخذ معالمدین و تفسیر و تبیین صدور حد صحیح دین، قرآن و سنت و پذیرش و زعامت آنان در امور دین و دنیا همان مسألهولایت است.{
J


ولایت یعنی چه؟

آقای سروش به این پرسش این گونه پاسخ میدهند:
«کلمه ولایت به معنی «قرب» و «نزدیکی» بی واسطه است... دو نفر که به یکدیگر محبّت دارند، ولیّ یکدیگرند وقتی که کسی در کار دیگری تصرّف بیواسطه میکند، ولیّ اوست عربها اوّلین باران بهاری را «وسمی» و بعدیها را که بیواسطه پس از آن میبارد «ولیّ» میگویند توالی هم از ریشه ولایت است پدر ولیّ فرزند است، به این معنا که بین پدر و فرزند واسطه‏ای وجود ندارد و پدر مستقیماً در کار فرزند خود تصرّف و نظارت میکند. فرماندهی که به زیردستان خود فرماندهی مستقیم دارد، والی و ولیّ آنهاست در همه این موارد «ولایت» عبارت است از یک رابطه مستقیم بیواسطه بین دو کس یا دو نهاد یا دو جمع یا دو گروه از جنس محبّت یا ریاست یا توالی و تبعیّت یا نصرت و امثال آن»(1).
z z z
مطابق فارسی کلمه ولایت سرپرستی است و به کسی ولیّ و والی میگویند که سرپرستی امری را به عهده دارد(2). و معانی «قرب» و نزدیکی و «محبّت» و «ریاست» و «نصرت» یا از لوازم سرپرستی هستند و یا از مقارنات آن.
این مادّه در کتب لغت و در قرآن نیز همین معنا را دارد. «اللَّه ولی الذین امنوا؛(3) خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده‏اند».
«و آیه انما ولیّکم اللَّه و رسوله و الذین امنوا الذین...؛(4) سرپرست شما فقط خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آورده‏اند کسانی که...». البته فقط با توجّه به لغت و ترجمه نمیشود بحث کلامی در مورد ولایت داشت بلکه آنچه مهم است این است که این سرپرستی از نظر ما مبنایی دارد و هر کسی حق ندارد که این سرپرستی را داشته باشد. مبنای این سرپرستی در مورد خداوند احاطه و حضور و آگاهی اوست و در مورد معصومین عصمت است که ترکیبی است از همین احاطه و آگاهی که خداوند به ایشان عنایت فرموده و مصونیّت از هوی و خطا و... مصونیّتی که برخاسته از علم و اختیار ایشان است.
به هر حال از این احاطه و آگاهی، مصونیّت از خطا و هوی و... سرچشمه میگیرد علم به انسان و به قدر و اندازه و ارزش و برنامه او و علم به قوانین هستی و روابطی که انسان با هستی دارد و آزادی از هوی و خطا زمینه‏ساز این سرپرستی است و اولویت نبی و مدیریت او بر این اساس بنا نهاده شده، که در آیه «النبی اولی بِکم من انفسکم» و روایت «الست اولی بکم من انفسکم» و «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» بر همین اساس معنا میشود. او به دلیل آگاهی و احاطه و رأفت و محبّتی که دارد، از خودِ من سزاوارتر است و مقدّم است از من بر خودِ من.
«ولایت» اوّلاً؛ با لذّات متعلّق به خداوند است. چه او مالک و عالِم و خبیر و محیط به هستی و روابط و قوانین آن میباشد و فقط اوست که حق تصرّف و سرپرستی بر تمامی عالَم را داراست و دیگران به اندازه‏ای که خداوند به آنها اذن میدهد حق سرپرستی دارند و یا اولویّت مییابند و در مورد معصومیّن«علیهم السلام» به دلیل آگاهی و مصونیّت و... است که «ولایت» و «اولویّت» آنها از جانب خداوند مطرح میشود و به آنها تعویض میگردد. در مورد ولایت پدر بر فرزند هم با اندکی اغماض و تفاوت همین شرط میآید. آگاهی به مصالح فرزند و عمل بر طبق آن شرط ولایت پدر است. در غیر این صورت پدر حق ولایت ندارد.
تفاوت در نوع ولایت‏ها و محدوده نفوذ آن‏ها بستگی به تفاوت آگاهی و رعایت حدود دارد.

 


آیا در قرآن آیه یا آیاتی وجود دارد که به جانشین حضرت محمّد«صلی الله علیه وآله» تصریح و یا اشاره کرده باشد؟

اگر منظور وجود آیاتی است که بر جانشینی حضرت علی«علیه السلام» دلالت داشته باشد، جواب مثبت است. آیات متعددی از قرآن به این مطلب اشاره دارد و اگر منظور این است که در آن با صراحت نام حضرت علی«علیه السلام» آمده باشد، جواب منفی است(بر اساس مصالحی از علی«علیه السلام» به طور صریح در قرآن نامی برده نشده است)
به طور نمونه دو آیه از آیات فراوانی را که بر جانشینی علی«علیه السلام» دلالت دارد، ذکر میکنیم:
1. «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللَّه یعصمک من الناس ان اللَّه لا یهدی القوم الکافرین؛ ای فرستاده ما، آنچه از طرف پروردگار به سویت نازل شد به همه برسان، وگرنه رسالت خود را تمام نکرده‏ای و خدای تو را از مردم نگه میدارد. همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند»(13).
تمام مفسّران شیعه و گروه بسیاری از مفسّران اهل سنّت، روایاتی را که میگوید این آیه در مورد خلافت علی«علیه السلام» است در کتاب‏های خود آورده‏اند.
2. «الیوم اکملک لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز برای شما دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و پسندیدم که اسلام دین شما باشد»(14) این آیه نیز، به اعتراف بسیاری از اهل سنّت، پس از ابلاغ جانشینی علی«علیه السلام» در غدیر نازل گشته است.
آیات دیگری نیز در این باره وجود دارد، ولی ما به همین اندازه اکتفا میکنیم.
برای کسب آگاهی بیشتر در این زمینه، به کتاب «شب‏های پیشاور» و همچنین کتاب «نقش ائمه در احیاء دینِ» علّامه عسکری و «امامت در پرتو کتاب و سنّت» از شیخ‏مهدی سماوی مراجعه کنید.

 


آیا در قرآن آیه‏ای در مورد ولایت و امامت حضرت علی(ع) وجود دارد؟ لطفاً توضیح دهید/

مفسران و دانشمندان شیعه و اهل سنت آیات زیادی درباره فضایل و مناقب امیر المؤمنین(ع) و اهل بیت(علیهم السلام) ذکر کرده‏اند، که نقل همه آنها از عهده این پاسخ خارج است. یکی از علمای اهل سنت معروف به حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل بیش از دویست آیه از این آیات را جمع‏آوری نموده است. در این جا به دو نمونه از این آیات که در مورد ولایت و امامت حضرت علی(ع) میباشد، اشاره میکنیم:

1. آیه تبلیغ: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس);{1} ای رسول! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت الهی را نرسانده‏ای - نترس - خداوند تو را از - شر - مردم - و کسانی که تحمل شنیدن این پیام مهم را ندارند - حفظ میکند/

همه مفسران شیعه با تکیه بر روایات اهل بیت(علیهم السلام) و نیز برخی از مفسران اهل سنت،{2} گفته‏اند که این آیه مربوط به علی بن ابیطالب(ع) و مسأله غدیرخم است.

لحن و خطاب آیه، آن را از آیات قبل و بعد متمایز میکند. در همه قرآن تنها در این آیه، پیامبر اکرم(ص) نسبت به کتمان پیام، تهدید شده که اگر نگویی، تمام آن چه را که در 23 سال رسالت گفته‏ای هدر میرود (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته)/

بنابراین باید دید چه پیام مهمی است که این گونه بیان میشود؟

در این آیه چند نکته است که جهت‏گیری محتوایی آیه را روشن میکند:

1. سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است؛

2. در این آیه به جای (یا ایها النبی) تعبیر (یا ایها الرسول) است، که نشانه یک رسالت مهم است؛

3. در آیه، پیامبر نسبت به نرساندن این پیام مهم، تهدید شده که اگر نگوید، همه زحماتش هدر میرود؛

5. رسول خدا از جریانی هراس دارد که خداوند دلداری میدهد که ما تو را از شر مردم نگه میداریم؛ زیرا پیامبر از جان خود نمیترسد، چرا که در روزگار تنهایی که با بت‏ها مبارزه میکرد، سنگ‏باران میشد، یارانش شکنجه میشدند، و در جنگ‏ها با مشرکان درگیری نظامی داشت، در همه این میدان‏ها از خطرها نمیترسید؛ حالا در اواخر عمر در میان این همه یاران، ترس و نگرانی پیامبر از چیست؟

6. در این آیه، پیامی است که به لحاظ اهمیت با همه پیام‏های دوران نبوت و رسالت برابر است؛ (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته)؛

7. محتوای پیام، باید مسأله‏ای اساسی باشد، وگر نه در مسایل جزیی و فردی، این همه تهدید و دلداری لازم نیست/

8. پیام آیه، مربوط به توحید، نبوت و معاد نیست، چون این اصول، در روزهای اول بعثت در مکه بیان شده و نیازی به این همه سفارش در اواخر عمر حضرت ندارد؛

9. پیام آیه، مربوط به نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد و... هم نیست؛ زیرا اینها در طول 23 سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل کرده‏اند و هراسی در کار نیست، پس محتوای این پیام چیست که در این آخرین سوره آمده است؟

روایاتی که از شیعه و اهل سنت نقل شده،{3} ما را ازاین تحیر نجات میدهد و راهنمایی مینماید. روایات میگوید، آیه مربوط به هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در سفر حجْالوداع پیامبر اسلام است که آن حضرت در بازگشت به سوی مدینه، در منطقه غدیرخم، به امر الهی فرمان توقف داد، و همه در غدیرخم جمع شدند/

در آن جا پیامبر خدا در انبوه یاران، برفرازی از جهاز شتران رفت و خطبه‏ای طولانی خواند، معلوم میشود مسأله بسیار مهم بود که خطابه‏ای طولانی لازم داشت، تا در آن گرمای سوزان و زمین داغ، مردم آن را بشنوند. ابتدای محتوای خطبه هم توحید و نبوت و معاد بود و تازگی نداشت، سخن تازه و مهم آن وقتی بود که خبر از رحلت خود داد و نظر آنان را نسبت به خود جویا شد، همه به کرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار کردند، وقتی مطمئن شد که صدایش به همه در چهار طرف میرسد، پیام مهم خود را نسبت به آینده بیان کرد. آن جا بود که دست حضرت علی(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه...»، هر کس را که من رهبر اویم، علی بن ابیطالب رهبر اوست.{4} بنابراین روشن شد که محتوای این پیام مهم، امامت، ولایت و رهبری حضرت علی(ع) بوده است.

2. آیه ولایت: (انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاْ و یؤتون الزکاْ و هم راکعون).{5}

در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که روزی فقیری در مسجد از مردم کمک خواست و کسی به او چیزی نداد. حضرت علی(ع) که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست به سائل اشاره نمود و سائل متوجه شد و انگشتر حضرت را از دستشان خارج ساخت، در این هنگام این آیه نازل شد که: «تنها ولی شما خداوند و پیامبرش و کسانیاند که ایمان آورده‏اند و نماز بر پا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند».{6}

کلمه ولی در آیه به معنای دوست یا ناصر و یاور مناسبت ندارد؛ زیرا ولایت به معنی دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز میخوانند، و در حال رکوع زکات میدهند، بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را در برمیگیرد، همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند، حتی آنهایی که زکات بر آنها واجب نیست و اصولاً چیزی ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به این که بخواهند در حال زکوع زکاتی بپردازند؛ آیا دوستی و یاری کردن مسلمانان اختصاص به کسانی دارد که در رکوع انفاق میکنند؟!

از این جا روشن میشود که منظور از ولی در آیه فوق ولایت به معنای امامت و رهبری است، بویژه اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبر و ولایت خدا قرار گرفته، و هر سه با یک جمله ادا شده است. بنابراین این آیه از آیاتی است که دلالت بر ولایت و امامت حضرت علی(ع) میکند.{7} آیات دیگری مانند، آیه «اولی الامر»،{8} «اکمال دین»،{9} «صادقین»،{10} «اطعام»،{11} «مودت»،{12} «تطهیر»{13} و... نیز درباره حضرت علی(ع) و اهل بیت(علیهم السلام) میباشد.{14}

 


اولوالأمر چه افرادی هستند؟

قرآن مجید می‌‌‌ فرماید: " یا ایّها الّذین آمنوا أطیعواالله و أطیعوالرّسول و أولی الأمر منکم؛[1] ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا اطاعت نمایید و از رسول خدا (ص) و صاحبان امر (حکومت) اطاعت کنید".
احادیث زیادی در کتاب های شیعه و سنّی موجود است که آیة مذکور را به اهل بیت عصمت و طهارت تفسیر نموده و عصمت را در مصداق اولی الأمر لازم دانسته اند. از باب نمونه حضرت علی(ع) به معاویه نوشت: " آیة " و أطیعواالله و أطیعواالرسول و اولی الامر منکم" دربارة ما اهل بیت(ع) نازل شده است، نه دربارة شما".[2]
در روایت دیگری جابر بن عبدالله انصاری، تفسیر آیه فوق را از پیامبر (ص) سؤال نمود که اولی الأمری که مأموریم از آن ها اطاعت کنیم، چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: " خلفا و متصدّیان أمر بعد از من. اول آنان برادرم علی(ع) است؛ بعد از او حسن(ع) و حسین(ع) و فرزندش: علی بن الحسین، آن گاه محمد باقر. تو او را درک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کنی. وقتی ملاقاتش نمودی، سلام مرا به او برسان. بعد از او جعفر صادق، بعد موسی کاظم(ع) ، علی رضا(ع)، محمد جواد(ع) ، علی هادی(ع) ، حسن عسکری(ع) و بعد از او قائم منتظر مهدی(ع) ، که بعد از من امام و پیشوا خواهند بود".[3]

 

الیوم اکملت لکم دینکم

عدم تصریح قرآن به اسامی مطهر اهل بیت(ع) و امامان شیعه(ع) سبب دل‏مشغولی من شده است. وقتی امامت از ارکان اساسی ساختمان فکر و رفتار دینی و الاهی است، چرا نام دوازده پیشوای شیعه در قرآن ذکر نشد تا موجب تقویت یقین مؤمنان باشد و حجت را بر مخالفان تمام گرداند؟

به این پرسش ارزنده، پاسخ‏های متعدد داده شده است که با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره میشود.
1. «تبیین» قرآن توسط پیامبر(ص)؛
عدم تصریح به خصوصیّت و تعداد و نام امامان موضوعی استثنایی نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل‏ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه امری خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبی از این دست است. شاید در بین احکام و دستورهای شریعت مطلبی به اهمّیّت و محوریت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابیری نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسیترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشان دهنده اهمّیّت این تکلیف الاهی است؛ امّا به راستی آیا در آیات قرآن نشانی از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟!
قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از این دست اشاره کرده، بیان خصوصیات دیگر این مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زکات واجب و حج و خمس و سایر دستورهای شریعت مقدس نیز از همین نظام تبعیت کرده است؛ یعنی فشار اصلی را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است.
همین دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصیر و امام صادق(ع) نیز جاری شده است: ابو بصیر که از شاگردان تیزبین امام ششم(ع) است، پیرامون آیه 59 سوره نساء - «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیای امور فرا میخواند، به طرح پرسش میپردازد. طبیعی است که در خدا و رسول به دلیل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، تردید راه نمییابد؛ امّا ذکر واژه «اولیای امور» و اجمالی که در آن نهفته، وی را بر آن داشت تا بپرسید: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از «اولیای امور» امام علی(ع) و اهل بیت‏اند، چرا آنان را به نام معرفی نفرمود؛ «ما بالَهُ لم یُسَمِّ عَلیّاً و اَهْلَ بَیْتهِ»؟
امام صادق(ع) در پاسخ به سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتی برای پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن‏که رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آن‏که رسول خدا(ص) آن را برای مردم توضیح داد. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » درباره علی و حسن و حسین - علیهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره علی فرمود: «هر که من مولا و آقای اویم، علی(ع) مولا و آقای او است؛ و فرمود من به شما وصیت میکنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خدای - عزوجل - خواسته‏ام میانشان جدایی نیفکند تا آن‏ها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد....»1
از این روایت در مییابیم وظیفه بیان مصداق‏ها و موارد و نیز تبیین جزئیات بردوش پیامبر(ص) است. همین جهت شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر(ص) تاکید ورزد؛ بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پای فشارد و تلاش خلفای سده نخستین هجری در ممنوعیت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان که میدانیم این ممنوعیت سرانجام در اواخر دوران بنی امیه برطرف شد و تدوین کتب روایت نزد تمام فرقه‏های مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبی، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسیرش چنین روایت میکند: عمران بنِ حُصین به مردی که گمان میکرد کتاب الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «تو احمقی، آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سوره‏اش را آشکار نخواند، در قرآن یافته‏ای؟ و به همین گونه به نماز و زکات و مثل آن‏ها اشاره کرد و گفت: آیا این [امور] را در قرآن روشن شده یافته‏ای؟ همانا کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد. و سنت آن را تفسیر میکند.»2
در همان تفسیر از «مکحول»، یکی از علمای بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنین نقل میکند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِیَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلی القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نیازمندتر است.
البته این تعبیر افراط گونه مور تایید شیعه نیست. بر اساس باورهای شیعه سنّت، مشروعیت و حتّی صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست میآورد. سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولی به هر حال فهم صحیح معارف و وظایف دینی بی عنایت به سنت نبوی(ص) و روایات اهل بیت(ع) ممکن نیست.
در این‏جا، پرسشی دیگر رخ مینماید: رسول اکرم(ص) این معارف و احکام جزئی و تفسیری را از کجا به دست میآورد؟ از آیات قرآن استفاده میشود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آیات از ناحیه خدای متعال است: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ ‏3؛ جمع قرآن - کلمات در آیات، آیات در سوره‏ها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامی که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر(ص)] هم پیروی کن و قرآن را همین گونه بخوان. - مرحله بعد «بیان» قرآن است که آن هم وظیفه ما است».
بنابراین، بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خدا است و به وسیله وحی دیگری جز وحی قرآنی در اختیار پیامبراکرم(ص) قرار میگیرد. پس ما با دو وحی روبه‏رو هستیم: «وحی قرآنی» و «وحی تبیینی». در وحی قرآنی لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است؛ امّا در وحی تبیینی معنا از خدا و لفظ از سوی رسول خدا(ص) است. آیات 43 و 44 سوره نحل به این دو گونه وحی اشاره میکند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنی را که برای مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنی و زمینه تفکر آن‏ها را فراهم سازی{
M». این ذکر همان «وحی تبیینی» است که درست تجلی یافته است و تمام سخنان پیامبر(ص) در زمینه معارف و دستورالعمل‏های دینی را شامل میشود.
این مقدمات نشان میدهد عدم ذکر مصداق‏ها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام الاهی را شامل میشود. بنابراین، برای شناخت نام امامان معصوم(ع) باید سراغ سنت نبوی(ص) رفت؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرائض دینی به «سنت» نیاز مندیم.
2. تأکید بر روش توصیفی؛
از روش‏های جالب توجّه قرآن تأکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجّه دادن امت به صفات و ویژگیهای خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمّیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلی یافته در آنان بسنجند.
روش بیان «توصیفی»، به قرآن شادابی و تازگی و دوام میبخشد؛ زیرا در هر قطعه‏ای از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصه‏های ذکر شده در قرآن فراهم میشود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنه‏های فردی و اجتماعی تأمین میگردد. قرآن «کلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْل ٌ»4 - و بین حق و باطل تمییز میدهد و راهنمای انسان در فتنه‏ها است؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «هنگامی که فتنه‏ها چون پاره‏های شب تاریک شما را فرا گرفت، به قرآن روی آورید» از سوی دیگر، حکومت شایستگان نیاز همیشگی جوامع دینی است و به بخشی از امت اسلامی و یا قطعه‏ای خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد.
برای راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره‏ای چنین پهناور، بیان شاخصه‏ها و شایستگیها و ویژگیهای صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده میشود. بدین سبب، قرآن جز در موارد ضروری از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگیها و نه نام‏ها توجّه کنند و امکان بهره‏گیریهای نو از قرآن فراهم شود.
بنابراین، شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیاری به ائمه اطهار(ع) رهنمون شده‏اند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگیهای یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته مهم، امام باقر(ع) میفرماید: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ یَتَنَکَّبِ الفِتَنْ ». هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد؛ نمیتواند از فتنه‏ها مصون ماند.»
در این روایت دو نکته قابل تأمل مینماید:
1. امر ولایت اهل بیت(ع) در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون میشود. اگر به راستی از سر تحقیق و بدون هیچ گونه اعوجاج و کج فهمی سراغ آیات رویم، نشانه‏ها و صفات و ویژگیهایی که برای امامان بیان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدایت خواهد کرد.
پس امر ولایت امامان شیعه را میتوان از قرآن استخراج کرد. البته همان گونه که پروردگار در تمام آفریده‏ها تجلی کرده است و تنها شایستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولایت اهل بیت(ع) از آیات نیز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نیازمند است.
2. شیعیان ممکن است از راه‏های گوناگون به امر ولایت امامان دست یابند، امّا با توجّه به اهمّیّت و مرجعیت قرآن کسانی از فتنه‏ها و شبهه‏ها و افراط و تفریطها رهایی مییابند که معرفت به ولایت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غیر این صورت، در فتنه‏های ناشی از افراط و تفریط سقوط خواهند کرد.
به همین جهت مفسران و علمای بزرگ شیعه بخش عمده‏ای از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولایت و شؤون آن معطوف داشته‏اند و ولایت امامان شیعه(ع) را به آیات الاهی مستند ساخته‏اند. تلاش و تألیف‏های آنان ذیل آیاتی چون «اولی الامر»، «ذوی القربی» «ولایت»، «اکمال دین»، و... فراوان به چشم میخورد. این بحث را با حدیثی از امام صادق(ع) پایان میدهیم: «اگر قرآن آن‏گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه‏های ارائه شده‏اش خواهید یافت.»5
بنابراین، باید با نگاه جست‏وجوگر در آیاتی که صفات و ویژگیهای رهبران و اولیای امور را بیان میکند، نام‏های اهل بیت(ع) را استخراج کرد. شیعه افتخار دارد که رهبرانش را با استناد به اصول قرآنی برگزیده است.

 


چرا در رابطه با آیة اکمال (مائده/3) که بر پیامبر اکرمنازل شده است، اختلافاتی وجود دارد؟ آیا سیاست خلفا تأثیر نداشته است؟ حضرت علیچگونه به مقابله پرداختند؟

این آیه از روزی سخن میگوید که در آن روز اکمال دین خدا و اتمام نعمت او صورت گرفته و باعث یأس و ناامیدی کفّار نسبت به دین اسلام شده است. آن روز "روز غدیر خم" بوده است و آن چیزی که دین اسلام را تکمیل کرده است مسئلة امامت علیبوده است. آن روز بود که کفار در میان امواج یأس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آیین اسلام قائم به شخصی باشد، و با از میان رفتن پیامبر9 اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام تدریجاً برچیده شود امّا هنگامی که مشاهده کردند مردی که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر9 در میان مسلمانان بینظیر بود بعنوان جانشینی پیامبر9 انتخاب شد نسبت به پیروزی مجدد کفر ناامید شدند.
ولی میبینیم همان اشخاصی که در زمان نزول آیه به علیبه عنوان "امیر مؤمنان" تبریک گفتند خلافت را غصب کردند بلافاصله بعد از به قدرت رسیدن برای انحراف افکار عمومی از اصل واقعیت این آیه را که در کنار حدیث غدیر: "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" امامت علیرا اثبات میکرد، مورد تعرّض و هدف قرار دادند از یک طرف کلمة "مولی" در حدیث را از نظر معنوی تحریف کردند و آن را به معنای "دوست" تغییر دادند و از طرفی کلمة "الیوم" در آیة مورد نظر را به جای "روز غدیر خم" بر روزهای دیگر تطبیق دادند تا اصل مطلبی که در غدیر اتفاق افتاد نیز با حوادث دیگری که در روزهای دیگر اتفاق افتاده است مشتبه شود مثلاً گفتند منظور از "الیوم" روز عرفه ـ در آخرین حج پیامبر9 است و یا گفتند منظور "روز فتح مکه" یا "روز نزول آیات سورة برائت" و از همه عجیبتر "روز ظهور اسلام" یا "روز بعثت پیامبر" و... با آنکه آیة مورد نظر با حدیث غدیر در اذهان مسلمین گره خورده بود ولی طبیعی است کسی که بر خلاف مفاد آیه عمل کرده باشد و خلافت را غصب کرده باشد با ارعاب و فریب و با استفاده از قدرتی که در اختیار گرفته است سعی میکند عمل خود را موجّه جلوه داده و با جعل احادیث دروغین بر پیکر خلافت غاصبانة خود لباس حقیقت بپوشاند اکنون روایاتی را به عنوان نمونه از خود اهل سنّت نقل میکنیم که به این واقعیت اشاره کردهاند و صریحاً این آیه شریفه (مائده/3) را مربوط به روز غدیر خم میدانند و اینکه نزول آن به دنبال ابلاغ ولایت علیبوده است:
1. دانشمند سنّی معروف به "ابن جریر طبری" در کتاب ولایت از "زید بن ارقم" صحابی معروف نقل میکند که این آیه در روز غدیر خم دربارة علینازل گردید.
2. حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب "ما نزل من القرآن فی علی" از "ابوسعید خدری" (صحابی معروف) نقل کرده است که پیامبر9 در غدیر خم، علیرا به عنوان "ولایت" به مردم معرفی کرد و مردم متفرق نشده بودند تا اینکه آیة "الیوم اکملت لکم..." نازل شد، در این موقع پیامبر9 فرمود: "اللّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودی خدا از رسالت من و ولایت علیبعد از من" سپس فرمود: "هرکس من مولای اویم علیمولای اوست، خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد، دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، هرکس او را یاری کند، یاری کن و هرکس دست از یاری او بردارد، دست از یاری او بردار."
3. خطیب بغدادی در تاریخ خود از "ابوهریره" از پیامبر9 چنین نقل کرده که بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت علیو گفتار عمر بن الخطاب که گفت: (بخّ بخّ یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولا کل مسلم; تبریک یا علی که سرپرست من و هر مسلمانی شدی.) ـ بعد از این ـ آیة "الیوم اکملت لکم دینکم" نازل گردید. مرحوم علاّمة امینی علاوه بر این سه روایت فوق، سیزده روایت دیگر را نیز در این زمینه نقل میکند.(الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 230-238; نشر دارالکتاب العربی، بیروت.)
علیهم ساکت ننشست و در محدودهای که مصلحت اسلام اقتضا میکرد هم در آغاز غصب خلافت و بویژه پس از اینکه ضمن رسماً خلیفه شد به آیه و حدیث غدیر احتجاج میکرد و از کسانی که زنده مانده بودند ـ چون 25 سال فاصله شده بوده میخواست که بیایند و شهادت بدهند که این آیه و حدیث (حدیث غدیر) مربوط به امامت اوست و اشخاص زیادی مانند عماربن یاسر، ابوایوب انصاری، خزیمة بن ثابت و دیگران آمدند و نزد مردم شهادت دادند و بسیاری هم کتمان کردند که علیدر حق برخی از آنان نفرین کرد و به مرض پیسی گرفتار شدند که شرح این وقایع را علامه امینی در کتاب الغدیر آورده است.(ر. ک: الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 159-213، 230-232; نشر: دارالکتاب العربی، بیروت; تفسیر نمونه، آیةاللّه مکارم شیرازی، ج 4، ص 263-272; نشر دارالکتب الاسلامیه.) از جمله مواردی که سندی محسوب میشود برای نحوة مقابله علیبا جریان غاصب "خطبة شقشقیه" در نهج البلاغه است که خطبة سوم نهج البلاغه میباشد علیدر صدر خطبه چنین میفرماید: "به خدا سوگند او ]ابوبکر[ ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب میدانست، من در گردش حکومت اسلامی هم چون محور سنگهای آسیاب هستم ]که بدون آن آسیاب نمیچرخد[ او میدانست سیلها و چشمههای ]علم و فضیلت[ از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان ]اندیشهها[ به افکار بلند من راه نتوانند یافت! پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم ]و کنار گرفتم[ در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که: با دست تنها ]و بی یاوری[ به پا خیزم ]و حق خود و مردم را بگیرم[ و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند صبر کنم؟..."


چرا نام مبارک حضرت علی (ع ) و ائمه اطهار(ع ) در قرآن نیامده است ؟

شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت این است که به معرفی«شخصیت» ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد نه به معرفی «شخص». این شیوه حکمت‏های متعددی دارد که برخیاز آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیتاهلبیت(ع) و حکمت و سراین روشن. الف) موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهلبیت(ع) در قرآن: قرآن مجید درموارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگیهای رفتاری ائمه هدی(ع) بویژه امیرالمومنین(ع) برداشته استازجمله:
1- «ویطعمون الطعام علی مسکینا و یتیما و اسیرا»، (الانسان، آیه 9) مفسرین بزرگ شیعه وسنی آورده‏اند که اینآیه در شان امیرالمومنین(ع) و خانواده ایشان است و مساله روزه‏داری حضرت علی(ع) و.... و دادن افطار خود بهمسکین یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کرده‏اند.
2- «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»، (احزاب، آیه 33) در خصوص این آیهمقالات و کتب متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسین(ع) است نزد شیعه وسنی هیچ اختلافی نیست تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) که با ادله متعددی علمای شیعهشمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) را رد کرده‏اند.
3- «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون»، (مائده، آیه 55) شاننزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی اختصاصا در رابطه با حضرت علی(ع) میباشد. البته آیات بسیاردیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دومطهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص وخدادوستی نمایان گردیده است. البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد.ب) حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت(ع): شیوه ذکر شده حکمتهای متعددی دارد از جمله: (1) انگشت گذاردنروی اشخاص به طور اساسی چندان نقشی در روشنگری ندارد بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی که کورکورانهمیکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم افراد نیز معرفی شوند ولی اساسا معرفی شخصیت معرفیالگوهاست و در نتیجه جامعه را به جای گرایشات متعصب آمیز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه بهملاکها و فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد. (2) معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است در حالی کهمعرفی شخص در مواردی موجب دافعه میشود. این روش بویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوقرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد بهترین روش است. و این مساله دقیقا در موردامیرالمومنین(ع) و اهلبیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگیهایجامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاص آنجامعه بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مومنان برجسته اکثریتجامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلفبا دشواریهای زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبرو میشدنددلایل این امر متعدد است از جمله: الف) بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضین اسلامقرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی (علیه‏السلام) را دیده واز همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند چنانکهحضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. ب)تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز براندشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و ... را در امور سیاسی دخیل میدانستندو لذا به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند. ج) این تفکرخطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ میشد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود رابرای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیرمیکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود کهروز غدیر پس از معرفی امیرالمومنین (علیه السلام) یکی از حاضران صدا زد « خدایا! ما را گفت که از سوی خدا آمده وکتاب الهی آورده‏ام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد اگر او راستمیگوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!! » اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاحبوده است نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشدکه اگر چنین شده بود ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و هم‏آوا میشدند و راه هدایت راپیشه میساختند زیرا قرآن مورد قبول همه است و برآن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر. زیرا اینخطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مساله امیرالمومنین(ع) حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آنحضرت به صراحت در قرآن میآمد این مشکله وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه پایگاه تبلیغاتی وسیعیداشتند و درصدر اطرافیان پیامبر نیز بودند اساسا رسالت آن حضرت و قرآن و... را یکسره نفی و انکار کنند و خطرجدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید در حالی که رخدادهای مهمتاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفته‏اند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمدهو از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود:
* همه مورخان برجسته آورده‏اند که چون پیامبر لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند درخواست قلم و لوحینمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچگاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند این درخواست برای اطرافیانکاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضعگیریهای پیشین پیامبر واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد « ان الرجللیهجو؛ همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید»!! شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است «و ماینطق عن الهوی انهو الا وحی یوحی ... » در خانه‏اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش این چنین جسارت آمیز موردطعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا جدا خوف آن وجود داردکه پایداری برآن موجب انکار رسالت شود و مسلما کسانی که چنین درخانه پیامبر خدا باوی برخورد میکنند خود رامستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند. از همین جا روشنمیشود که سر شیوه قرآن چیست. یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاریکرده کرده که فاقدان چنان خصوصیتی یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه‏های سیاسی خاصی باعث نشود که بهطور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونه‏های مختلف مسالهولایت امیرالمومنین (علیه‏السلام) را مطرح ساخته‏اند سومین آیه‏ای که در آغاز این نگاشته آورده‏ایم بسیار روشن اینپیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت مساله ولایت و رهبری امت گوشزد ساخته است. در اینجا یکسوال باقی میماند و آن اینکه خداوند فرموده است: « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون » بنابراین باتوجه به این آیه ازآن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی ازآنها بکارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را بخاطر یکسری اهداف خاص از بین میبرد.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک:
1- فروغ ابدیت جعفر سبحانی
2- رهبری امام علی(ع) از دیدگاه قرآن و پیامبر(ص) ترجمه سید محمود سیاهپوش
3- نقش عایشه در تاریخ اسلام علامه سید مرتضی عسکری
4- بررسی مسائل کلی امامت ابراهیم امینی
5- خاطرات مدرسه سید جواد مهری
6- معالم المدرستین علامه سید مرتضی عسکری
7- اجتهاد در مقابل نص علامه سید شرف‏الدین

………………………………………………………………

 

سایر مباحثو شبهاتدر مورد امامت حضرت علی (ع)

 


 

چرا حضرت علی(ع) بعد از رحلت پیامبر(ص) نتوانست حکومت را به دست گیرد؟

در پاسخ مقدمه‏ای لازم است. پیامبر اکرم(ص) پیوسته از جانشینی و خلافت علی(ع) گفت و گو میکرد. با شیوه‏های گوناگون و در مناسبت‏های مختلف به ملت نوپای اسلام گوشزد میفرمودند، تا آیه تبلیغ نازل شد: "یا ایها الرّسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل مما بلغت رسالته و اللَّه یعصمک من النّاس ان اللَّه لا یهد القوم الکافرین".(1) در این آیه به پیامبر(ص) هشدار داده شده که اگر ابلاغ رسالت نکنی زحمات تو ضایع میشود، مثل این است که رسالتت را ابلاغ نکرده‏ای، خداوند تو را از زخم زبان و آزار مردم حفظ میکند و تحقیقاً خداوند متعال قوم کافران را هدایت نمیکند. با توجه به این که از آخرین آیاتی است که در حجة الوداع نازل شده و مقصود جز اعلام خلافت و ولایت علی نیست و ماجرای غدیر از انجام همین امر حکایت میکند پیامبر(ص) از زخم زبان میترسد.
مطابق روایات اهل سنّت همگی تبریک گفتند، اما در انتظار غروب خورشید بودند باز پیامبر(ص) در حال نقاهت فرمود قلم و کاغذ بیاورید تا بگویم بنویسید، عمر گفت "هذا الرجل لیهجر". به پیامبر نسبت هذیان دادند.
بعد از رحلت رسول اکرم(ص) حضرت علی(ع) و زهرا(ع) مشغول کفن و دفن پیغمبر(ص) بودند که جمعی رفتند در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند و اظهار داشتند که تعیین خلیفه از همه چیز مهم‏تر است، رعب و وحشت در ماین مردم ایجاد کردند و مردم را برای بیعت با ابابکر فرا خواندند و تهدید کردند هر کس بیعت نکند محکوم به قتل است.
مردم از یک طرف ترسیدند و سران قوم تطمیع شدند، به پیامبر(ص) اشکال کردند که با مردم باید در امر خلافت مشورت میکرد و مردم برای خلافت علی(ع) آمادگی ندارند، چون شوخ طبع و کشنده اجداد و اقوام مردم و از نظر سنّی هم جوان است و ده‏ها شک و شبهه دیگر.
حضرت علی(ع) فرمود:
"دیدم یا با دست قطع شده و بدون یاور باید قیام کنم و یا بر این تاریکی کورزا صبر و تحمل را در پیش گیرم در حالی که تیر بر چشم و استخوان در گلو دارم، پس از بررسی و تفکر دیدم صبر به عقل نزدیک‏تر است".
بنابراین، حضرت علی(ع) محیط را مساعد نمیدید. اکثریت مردم جاهل و نادان بودند. آن‏ها قدرت نظامی را به دست گرفتن و مردم را ارعاب و تهدید کردند.

 


چرا حضرت امام علی 7در طول 25سال برای گرفتن حق خود (ولایت ) کاری نکرد؟ درطول این چند سال به چه کار مشغول بود؟

بعد از رحلت نبی گرامی اسلام 6و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علی 7از صحنه ءسیاسی و تصمیم گیری در امور جامعهء اسلامی , آن بزرگوار لحظه ای درنگ نکرد و برای بازپس گیری حق مسلّم خویش تلاش بسیار نمود.
طبق گفتهء یکی از علمای بزرگ اهل سنّت , شب ها حضرت فاطمه 3را سوار برچهارپایی می کرد و در مجالس انصار می گردانید و فاطمه 3از آن ها می خواست از علی 7پشتیبانی کنند.
آنها در پاسخ می گفتند: ای دختر رسول خدا6 بیعت ما با این ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است و نمی توانیم نقض بیعت کنیم . اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می آمد, ما به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم .(1)
حضرت برای اثبات حقانیت خود بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود, از خلیفه و هواداران اوانتقاد و به آن ها اعتراض می کرد, ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد این اعتراض ها سودی ندارد و خلیفه وهوادارانش برای حفظ قدرت پافشاری زیادی دارند.
در این هنگام امام بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفت : یا می بایست به کمک خاندان رسالت وعلاقه مندان خود قیام کند و با توسل به زور و قهر و غلبه , حکومت را قبضه کند, و یا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خویش بپردازد; از آن جا که هدف در رهبری الهی ,مقام و قدرت و موقعیت نیست , لذا اگر رهبری اسلامی بر سر دو راهی قرار گیرد و ناگزیر باشد از میان مقام وهدف یکی را برگزیند, باید از مقام دست برداشته و هدف را مقدم بدارد. علی 7با روبه رو شدن با چنین وضعی , راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزیابی اوضاع و احوال جامعهء اسلامی و خطراتی که آن را تهدید می کرد, به این نتیجه رسید که اگر در گرفتن حکومت اصرار بورزد و به زور و قدرت متوسل شود, وضعی پیش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا6و خون های پاکی که در راه باور کردن نهال اسلام ریخته شد, هدر برود.
خود می فرماید: .(2)
خطرهایی که در صورت قیام علی 7جامعهء اسلامی را تهدید می کرد, زیاد بود که در ذیل به چند تا به طوراختصار اشاره می کنیم :
1 امام اکثر دوستان فدایی و صمیمی خود را از دست می داد. از طرفی بسیاری از صحابهء پیامبراکرم 6ه به حکومت علی راضی نبودند, کشته می شدند. بدیهی است با پیش آمدن چنین وضعی , قدرت مسلمانان به ضعف می گرایید و با یک حملهء دشمنان قسم خورده و زخم دیده سقوط می کرد.
2 بسیاری از قبایل و گروه ها در سال های آخر عمر پیامبر6مسلمان شده و هنوز ور ایمان در دل آنان نفوذ نکرده بود; لذا وقتی با خبر شدند پیامبر6رحلت کرد, گروهی پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً باحکومت اسلامی در مدینه به مخالفت برخاستند.
روشن است , قیام امام برای خلافت در چنین وضعی به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
3 علاوه بر خطر مرتدان , خطر بزرگ عده ای بود که ادعای نبوت کردند, مانند مسیلمه کذّاب و سجاح , که هر کدام با جمع بیروهای زیاد قصد حمله به مدینه , مرکز حکومت اسلامی را داشتند.
4 خطر احتمالی حملهء رومیان مسیحی به سرزمین های اسلامی , در صورت دو دستگی مسلمانان .
فعالیت امام 7در طول این مدت :
1 تفسیر قرآن و حل مشکلات بسیاری از آیات و تربیت شاگردانی مثل ابن عباس ;
2 پاسخ به پرسش های دانشمندان ملل جهان , به خصوص دانشمندان یهودی و نصاری ;
3 تبیین حکم شرعی مسائل جدیدی که سابقه نداشت ;
4 تربیت و پرورش گروهی که ضمیری پاک و روحی آماده برای سیر و سلوک داشتند;
5 تلاش و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از مستمندان , تا آن جا که با دست خود باغ احداث می کرد وقنات حفر می نمود و آن را در راه خدا انفاق می کرد;
6 مشاور خوب و مورد اعتماد دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و حل مشکلاتی مهمی که بر سر راه حکومت به وجود می آمد.(3) بعد از رحلت نبی گرامی اسلام 6و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علی 7از صحنه ءسیاسی و تصمیم گیری در امور جامعهء اسلامی , آن بزرگوار لحظه ای درنگ نکرد و برای بازپس گیری حق مسلّم خویش تلاش بسیار نمود.
طبق گفتهء یکی از علمای بزرگ اهل سنّت , شب ها حضرت فاطمه 3را سوار برچهارپایی می کرد و در مجالس انصار می گردانید و فاطمه 3از آن ها می خواست از علی 7پشتیبانی کنند.
آنها در پاسخ می گفتند: ای دختر رسول خدا6 بیعت ما با این ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است و نمی توانیم نقض بیعت کنیم . اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می آمد, ما به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم .(1)
حضرت برای اثبات حقانیت خود بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود, از خلیفه و هواداران اوانتقاد و به آن ها اعتراض می کرد, ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد این اعتراض ها سودی ندارد و خلیفه وهوادارانش برای حفظ قدرت پافشاری زیادی دارند.
در این هنگام امام بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفت : یا می بایست به کمک خاندان رسالت وعلاقه مندان خود قیام کند و با توسل به زور و قهر و غلبه , حکومت را قبضه کند, و یا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خویش بپردازد; از آن جا که هدف در رهبری الهی ,مقام و قدرت و موقعیت نیست , لذا اگر رهبری اسلامی بر سر دو راهی قرار گیرد و ناگزیر باشد از میان مقام وهدف یکی را برگزیند, باید از مقام دست برداشته و هدف را مقدم بدارد. علی 7با روبه رو شدن با چنین وضعی , راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزیابی اوضاع و احوال جامعهء اسلامی و خطراتی که آن را تهدید می کرد, به این نتیجه رسید که اگر در گرفتن حکومت اصرار بورزد و به زور و قدرت متوسل شود, وضعی پیش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا6و خون های پاکی که در راه باور کردن نهال اسلام ریخته شد, هدر برود.
خود می فرماید: .(2)
خطرهایی که در صورت قیام علی 7جامعهء اسلامی را تهدید می کرد, زیاد بود که در ذیل به چند تا به طوراختصار اشاره می کنیم :
1 امام اکثر دوستان فدایی و صمیمی خود را از دست می داد. از طرفی بسیاری از صحابهء پیامبراکرم 6ه به حکومت علی راضی نبودند, کشته می شدند. بدیهی است با پیش آمدن چنین وضعی , قدرت مسلمانان به ضعف می گرایید و با یک حملهء دشمنان قسم خورده و زخم دیده سقوط می کرد.
2 بسیاری از قبایل و گروه ها در سال های آخر عمر پیامبر6مسلمان شده و هنوز ور ایمان در دل آنان نفوذ نکرده بود; لذا وقتی با خبر شدند پیامبر6رحلت کرد, گروهی پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً باحکومت اسلامی در مدینه به مخالفت برخاستند.
روشن است , قیام امام برای خلافت در چنین وضعی به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
3 علاوه بر خطر مرتدان , خطر بزرگ عده ای بود که ادعای نبوت کردند, مانند مسیلمه کذّاب و سجاح , که هر کدام با جمع بیروهای زیاد قصد حمله به مدینه , مرکز حکومت اسلامی را داشتند.
4 خطر احتمالی حملهء رومیان مسیحی به سرزمین های اسلامی , در صورت دو دستگی مسلمانان .
فعالیت امام 7در طول این مدت :
1 تفسیر قرآن و حل مشکلات بسیاری از آیات و تربیت شاگردانی مثل ابن عباس ;
2 پاسخ به پرسش های دانشمندان ملل جهان , به خصوص دانشمندان یهودی و نصاری ;
3 تبیین حکم شرعی مسائل جدیدی که سابقه نداشت ;
4 تربیت و پرورش گروهی که ضمیری پاک و روحی آماده برای سیر و سلوک داشتند;
5 تلاش و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از مستمندان , تا آن جا که با دست خود باغ احداث می کرد وقنات حفر می نمود و آن را در راه خدا انفاق می کرد;
6 مشاور خوب و مورد اعتماد دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و حل مشکلاتی مهمی که بر سر راه حکومت به وجود می آمد.(3)

 


 

لطفاً بفرمایید از کجا بدانیم که محبت و ولایت حضرت علی‌را داریم‌؟

خداوند متعال می‌فرماید: "قُل لآ َّ أَسْ ?‹َلُکُم‌ْ عَلَیْه‌ِ أَجْرًا إِلآ الْمَوَدَّة‌َ فِی الْقُرْبَی‌َ;(شوری‌،23)، بگو من در برابر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی درخواست نمی‌کنم‌، جز دوست داشتن نزدیکانم‌." در این آیة شریفه‌، علاوه بر آن که پیروی از این خاندان را بر هر مسلمان واجب و لازم دانسته است‌. همچنین لازم دانسته که آنان را دوست داشته باشیم‌. امّا این که از کجا بفهمیم که اهل بیت را دوست داریم‌، باید گفت‌:
محبت و ولایت افراد، آثاری را در پی دارد. اگر این آثار را در خود مشاهده کردیم‌، دوستی آنان برای ما مسجل می‌شود، برخی از این آثار که در قرآن و روایات به آن‌ها اشاره شده است عبارتند از:
1. خالص بودن محبت‌; در ذیل آیة "مَّا جَعَل‌َ اللَّه‌ُ لِرَجُل‌ٍ مِّن قَلْبَیْن‌ِ فِی جَوْفِه‌;(احزاب‌،4)، از حضرت علی‌روایت شده است‌: "اگر کسی می‌خواهد بداند که ما را دوست دارد باید به قلبش مراجعه کند، اگر در کنار محبت ما دشمنان ما را نیز دوست داشته باشد از ما نیست و ما نیز از او نیستیم‌.(بحارالانوار، علامه مجلسی‌، ج 31، ص 5، مؤسسة الوفأ.)
2. دوست داشتن محبّین آنان‌; در روایتی آمده است‌: "هر کسی دوستدار ما را دوست داشته باشد دوستدار ماست‌."(همان‌، ج 91، ص 124.)
3. مقدم داشتن آنان بر خود; پیامبر اکرم فرموده است‌: "ایمان نیاورده است از شما مگر این که من محبوب‌تر به او از خودش باشم‌، اهل من محبوبت‌تر از اهلش باشند، عترت من محبوب‌تر از عترش باشند و ذریه‌ام محبوب‌تر از ذریه‌اش باشند."(میزان الحمکة‌، ری شهری‌، ح 3198.)
4. به یاد بودن آنان‌; در روایتی آمده است‌: "هر کسی چیزی را دوست داشته باشد، زبانش به یادش می‌چرخد."(همان‌، ح 3073.)
5. پیروی از دستورات و سیره آنان‌; امام صادق‌می‌فرماید: "شیعیان ما اهل ورع‌، اجتهاد، اهل وفا، امانت‌، اهل زهد و عبادتند، در شبانه‌روز پنجاه و یک رکعت نماز به جای می‌آورند، شب ]برای راز و نیاز و نماز شب‌[ بیدار می‌شوند. در روز روزه می‌گیرند و زکات اموال‌شان را می‌پردازند و حج خانة خدا را بجا می‌آورند و از هر فعل حرامی اجتناب می‌کنند.(همان‌، ح 9933.)

 


 

آیا راست است که هرکس به اندازة خردلی حب علی‌در دلش داشته است‌، بهشت می‌رود؟

دربارة آثار حب اهل بیت‌: و به ویژة حضرت علی‌روایات فراوانی در کتب شیعه و سنی نقل شده است‌. بخشی از این روایات آثار محب اهل بیت‌: را رهایی از دوزخ و گرفتاری‌ها پس از مرگ معرفی کرده است‌. در روایت معروفی از پیامبر گرامی اسلام‌می‌خوانیم‌: "لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی‌طالب لما خلق‌الله ـ عزوجل ـ النار"(کشف الیقین‌، علامه حلی‌، حدیث 291.) اگر همه مردم حب علی‌را در دل داشتند، خدای ـ عزوجل ـ هرگز آتش را نمی‌آفرید" نیز از پیامبر گرامی اسلام‌مروی است‌: "]دوست داشتن من‌[ و دوست داشتن خاندان من در هفت جای بس وحشتناک به کار آید: به وقت مردن‌، در قبر، در هنگام رستاخیز در هنگام نوشتن‌، در هنگام حسابرسی اعمال‌، در هنگام میزان و سنجیدن اعمال و در هنگام گذشتن از صراط."(میزان الحکمه‌، محمدی ری‌شهری‌، حدیث 3203.)
در بخش دیگری از روایات‌، بهشت را به محبان آن حضرت مژده داده است‌; برای نمونه از پیامبر گرامی اسلام‌روایت است که فرمود: "خدا به هرکس "حب‌" به اهل‌بیت‌: را عنایت فرموده باشد، خیر دنیا و آخرت را به دست آورده است‌; پس هیچ کس شک نکند که او در بهشت خواهد بود. حب اهل‌بیت‌: بیست ویژگی دارد،..."(اهل البیت فی الکتاب والسنة‌، محمدی‌ری شهری‌، حدیث 1061، دارالحدیث‌.)
آن چه توجه به آن مهم است‌، این است که در هیچ روایتی ـ تا آن جا که تحقیق شد ـ نیامده که عذاب به کلی از محب اهل‌بیت‌: برداشته می‌شود; بنابراین‌، ممکن است دوستداران آنها بر اثر سوء اعمال‌، در این دنیا، برزخ و یا در مکان‌های دیگر گرفتار مجازات شوند، ولی در نهایت مژدة بهشت و دوری از جهنم و رهایی از آن‌، به آن‌ها داده شده است که البته مراتب ضعف و شدت دوستی نیز در آن دخیل است‌.
گذشته از آن‌، در برخی از روایات پیش شرطهایی برای برخورداری از آثار حب‌ّ و دوستی اهل‌بیت‌: بیان شده است‌. امام باقر7 به جابر جعفی فرمود: "ای جابر! سلام مرا به شیعیانم برسان و به آن‌ها بگو که میان ما و خدای ـ عزوجل ـ هیچ خویشاوندی نیست و کسی مقرّب خدا نشود جز با فرمانبرداری از او. ای جابر! هرکس خدا را فرمان برد و ما را دوست بدارد، همو دوست ماست و هرکس خدا را نافرمانی کند، محبّت ماسودش نرساند."(میزان الحکمه‌، حدیث 3211.)
امام علی‌فرمود: "من و پیامبر خدا و خاندان و نوادگان من در ]کنار[ حوض کوثر هستیم‌; پس هرکس خواهان ماست باید گفتة ما را بپذیرد و به کردة ما رفتار کند."(همان‌، حدیث 3212.)
در روایت دیگر از امام باقر7 می‌خوانیم‌: "به خدا سوگند ما از جانب خدا برائتی نداریم و میان ما و خداوند خویشی نیست و ما را بر خدا حجتی نباشد و جز با طاعت به خدا نزدیک نشویم‌; پس هر یک از شما که فرمانبردار خدا باشد، ولایت ما سودش نرساند و هر کدام شما که خدا را نافرمانی کند، ولایت ما سودش نرساند. وای بر شما، فریب نخورید! وای بر شما، فریب نخورید!"(همان‌، حدیث 3213.)

 


 

چگونه می‌توان به حضرت علی‌نزدیک شد و پیرو راستین آن حضرت شد؟

از آیاتی که دربارة اطاعت از رسول اکرم‌و به تبع ایشان اطاعت از امامان معصوم‌: وارد شده چنین می‌توان استفاده کرد که برای پیروی از این بزرگواران باید به نکاتی توجه کامل داشت‌:
1. دوری از گناهان و برطرف نمودن زنگار گناهان از قلب‌; 2. از دستورات آن‌ها پیروی کردن‌; 3. در برابر آن‌ها خضوع داشتن‌; 4. ایمان داشتن به خداوند متعال‌; 5. پرهیزگار و متقی بودن‌; 6. با هم دوستی و اتحاد داشتن و...
آیاتی که در این زمینه‌ها وارد شده‌، عبارتند از: "آل‌عمران‌، 32و132 / نسأ، 59 / مائده‌، 92 / انفال‌، 1 / نور، 56 و..." همچنین در روایتی از امام باقر7 می‌خوانیم‌:
"شیعة ما نیست مگر کسی که تقوا و اطاعت خداوند را کند و نمی‌توان این شیعیان را شناخت‌، مگر به وسیله تواضع و خشوع و ادای امانت و زیادی ذکر خداوند متعال در وجود آن‌ها".
در روایتی دیگر امام صادق‌می‌فرماید: "شیعیان ما اهل ورع و اجتهاد و کوشش و اهل وفا و امانت و اهل زهد و عبادتند، در شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز به جای می‌آورند، شب ]برای راز و نیاز و نماز شب‌[ بیدار می‌شوند، در روز روزه می‌گیرند و زکات اموالشان را می‌پردازند و حج خانة خدا را بجا می‌آورند و از هر فعل حرامی اجتناب می‌کنند."(میزان الحکمه‌، محمّد ری شهری‌، ج 2، ص 1538، ح 9931ـ9933، دارالحدیث / تفسیر المیزان‌، ج 3، ص 157.)

 


 

الف ـ اگر حضرت علی‌7 از جانب خداوند به خلافت منصوب شده بودند، نباید به خاطر مصالح اجتماعی یا شخصی‌، از این منصب صرف نظر می‌کردند; ب ـ آیا اصلاً دلیلی بر نصب حضرت در غدیر خم وجود دارد؟

الف ـ پیش از بیان علل سکوت حضرت علی شایان ذکر است که ایشان پس از آن که شنیدند عده‌ای هنوز مراسم تدفین پیامبر اکرم تمام نشده‌، بر سر خلافت پیامبر به جنگ و ستیز برخاسته‌اند و فردی را پس از کش و قوس‌های فراوان به عنوان خلیفه پیامبر اکرم برگزیدند، نه تنها در ابتدا سکوت نکردند; بلکه عملاً برای ستاندن حق خود اقدام کردند از جمله‌:
1. تحصن در خانه حضرت زهرا دخت پیامبر اکرم‌6 با عده‌ای از مهاجران که مخالف خلافت بودند.
2. ایراد خطبه در مسجد و میان مردم و یادآوری وظیفه و تعهد مسلمانان‌.
3. حرکت در شب‌ها به همراه حضرت زهرا و حسنین‌: و ملاقات با سران انصار برای بازگرداندن خلافت به مسیر واقعی خود.
حضرت پس از این که از این راه کار نتیجه نگرفتند دو راه را پیش رو داشتند: یا باید به کمک خاندان پیامبر و عده‌ای از صحابه قیام کند و حق خود را با زور بستاند و یا این که سکوت کند و از همة امور اجتماعی کنار برود و در حدّ امکان به وظایف فردی و اخلاقی بپردازد.
قیام با یاران اندکی که برای حضرت باقی مانده بود، کاری از پیش نمی‌برد و قیام در این شرایط جز کشته شدن صحابه‌، نزدیکان و تفرقه نتیجه‌ای نداشت و حضرت در یکی از سخنرانی‌های خود می‌فرمایند: "پس از درگذشت پیامبر در کار خویش اندیشیدم‌. در برابر صف آرایی قریش جز اهل‌بیت خود یار و یاوری ندیدم پس به مرگ آنان راضی نشدم‌"(نهج البلاغه‌، عبده‌، خطبه 26.) لذا حضرت راه دوم را برگزید.
زیرا هدف از جانشینی حضرت علی‌، پرورش نهالی بود که به وسیله پیامبر گرامی در سرزمین حجاز غرس شده بود نهالی که باید به مرور زمان به درختی برومند و بارور مبدّل شود. وقتی رهبر یک حرکت عظیم تاریخی که بنیان‌های جامعه آن روز را زیر و رو کرده و اندیشه و نظامی نوین برقرار نموده از میان مردم می‌رود بهترین شرایط برای حرکت ارتجاعی و ضد تکاملی پدید می‌آید، حال اگر در داخل امت و در بین سران آن نیز درگیری به وجود آید روشن است که امور آن جامعه هیچ گاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکت‌های قبلی نیز از دست برود. پس از رحلت پیامبر اکرم دقیقاً همین شرایط وجود داشت‌، دشمنان خارجی همانند روم و ایران دندان تیز کرده بودند و منافقان و دشمنان داخلی نیز دنبال فرصتی مناسب بودند.
از آیات قرآن کریم‌: "وَمَا مُحَمَّدٌ إِلآ رَسُول‌ٌ قَدْ خَلَت‌ْ مِن قَبْلِه‌ِ الرُّسُل‌ُ أَفَإِیْن مَّات‌َ أَوْ قُتِل‌َ انقَلَبْتُم‌ْ عَلَی‌ََّ أَعْقَـَبِکُم‌ْ وَمَن یَنقَلِب‌ْ عَلَی‌َ عَقِبَیْه‌ِ فَلَن یَضُرَّ اللَّه‌َ شَیْ ?
‹ًا وَسَیَجْزِی اللَّه‌ُ الشَّـَکِرِین‌َ ;(آل‌عمران‌،144)
تلویحاً استفاده می‌شود که گروهی از مسلمانان زمانی آرزوی بازگشت به عصر جاهلی داشتند لذا پس از خبر درگذشت پیامبر اکرم‌6 گروهی پرچم ارتداد و بازگشت را برافراشتند و با حکومت مرکزی به مخالفت برخاستند.
افزون بر این‌ها، گروه دیگری مانند مُسَیلمه‌، سجاح‌، طُلَیحه ادعای نبوت دروغین کردند وعده‌ای را اطراف خود در این شرایط برافراشتن پرچم جنگ نتیجه‌ای جز از بین رفتن حکومت و اساس اسلام را نداشت‌. امام در یکی از نامه‌های خود به مردم به این نکته اشاره می‌فرماید:
"به خدا سوگند، من هرگز فکر نمی‌کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر6 بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به تعجب وانداشت جز توجه مردم به دیگری که دست او را به عنوان بیعت می‌فشردند; از این رو، من دست نگاه داشتم‌. دیدم که گروهی از مردم از اسلام بازگشته‌اند و می‌خواهند آیین محمد6 را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم رخنه و ویرانی در پیکر آن مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ‌تر از حکومت چند روزه‌ای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می‌رود. پس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت‌.(نهج البلاغه عبده‌، نامه 62 / ر.ک‌: فروع ولایت‌، آیت اللّه سبحانی‌، ص 145ـ177، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق‌7.)
ب ـ در کتاب‌های بسیاری از دانشمندان اهل تسنن (و همة کتب معروف شیعه‌) اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ بیان شده است که آیة شریفة "یَـََّأَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ‌ْ مَآ أُنزِل‌َ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّم‌ْ تَفْعَل‌ْ فَمَا بَلَّغْت‌َ رِسَالَتَه‌ُ وَاللَّه‌ُ یَعْصِمُکَ مِن‌َ النَّاس‌ِ إِن‌َّ اللَّه‌َ لاَ یَهْدِی الْقَوْم‌َ الْکَـَفِرِین‌َ; (مائده‌،67) ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت نازل شده است‌، به طور کامل ]به مردم برسان‌[ و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده‌ای و خداوند تو را از خطرهای ]احتمالی‌[ مردم نگاه می‌دارد و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی‌کند"، در شأن امیرالمؤمنین علی‌7 نازل شده است‌.
این روایات را گروه بسیاری از صحابه‌، از جمله‌: "ابوسعید خُدری‌"، "زیدبن ارقم‌"، "جابربن عبدالله انصاری‌"، "ابن عباس‌"، "برأبن عازب‌"، "حذیفه‌"، "ابوهریره‌"، "ابن مسعود" و "عامر بن لیلی‌" نقل کرده‌اند; بنابراین روایاتی که در این زمینه در کتب معروف اهل سنت و شیعه نقل شده بیش از آن است که کسی بتواند آن‌ها را انکار کند.
علاوه بر روایات فوق‌، روایات فراوان دیگری در دست است که با صراحت می‌گوید: این آیه در ماجرای غدیر خم و خطبة پیامبر اکرم‌9 و معرفی امیرالمؤمنین علی‌7 به عنوان وصی و ولی نقل شده است و عدد آن‌ها به مراتب بیش از روایات گذشته است تا آن جا که محقق بزرگ‌، علامه امینی در کتاب الغدیر، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر9 با اسناد و مدارک معتبر نقل می‌کند و همچنین از 84 نفر از تابعین و 360 دانشمند و مؤلف معروف اسلامی نام می‌برد.
فشرده جریان "غدیر"، که از روایات فوق استفاده شده‌، از این قرار است‌:
در آخرین سال حیات مبارک پیامبر اکرم‌9 و بر خلاف سنوات قبل‌، پیامبراکرم‌9 با ارسال نامه‌هایی به اطراف‌، از مسلمانان درخواست نمودند که امسال برای انجام مراسم حج‌، مسلمانان در کنار پیامبر9 حاضر شوند مراسم حجة الوداع‌، با شکوه هر چه تمام‌تر در حضور پیامبر9 به پایان رسید. یاران پیامبر9 که عدد آن‌ها فوق العاده زیاد بود، از خوشحالی درک این فیض و سعادت بزرگ در پوست نمی‌گنجیدند. ظهر نزدیک شده بود، کم‌کم سرزمین "جحفه‌" و سپس بیابان‌های خشک و سوزان "غدیرخم‌" از دور نمایان می‌شد، این نقطه سه یا چهار راهی بود که حجاج در آن‌جا از یکدیگر جدا می‌شدند.
ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر9 به همراهان داده شد; مؤذن پیامبر9 با صدای "الله اکبر" مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آمادة نماز می‌شدند; بعد از خواندن نماز ظهر، مسلمانان تصمیم داشتند، فوراً به خیمه‌های کوچکی که با خود حمل می‌کردند، پناهنده شوند، ولی پیامبر9 به آن‌ها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی که در ضمن خطبة مفصلی بیان می‌شد خود را آماده کنند.
آن گاه پیامبر9 منبر رفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد; سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: "من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده‌، از میان شما می‌روم‌. من مسئولم‌، شما هم مسئولید; شما دربارة من چگونه شهادت می‌دهید؟" مردم صدا بلند کردند و گفتند: "ما گواهی می‌دهیم تو وظیفة رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی‌، خداوند تو را جزای خیر دهد".
آن گاه فرمود: "... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد، کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟!
پیامبر9 فرمود: "اوّل ثقل اکبر، کتاب خداست که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست‌، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و امّا دومین یادگار گرانقدر من‌، خاندان منند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند; از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد."
ناگهان مردم دیدند پیامبر9 به اطراف خود نگاه کرد; گویا کسی را جستجو می‌کند و همین که چشمش به امیرالمؤمنین علی‌7 افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد; آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همة مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست‌ناپذیر اسلام است‌; در این جا صدای پیامبر9 رساتر و بلندتر شد و فرمود: "چه کسی از همة مردم نسبت به مسلمانان از خود آن‌ها سزاوارتر است‌؟!"
مردم گفتند: "خدا و پیامبر9 داناترند. پیامبر9 فرمود: "خدا، مولی و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آن‌ها از خودشان سزاوارترم‌" سپس فرمود: "فمن کنت مولاه فعلی مولاه‌; هر کس من مولا و رهبر او هستم‌، علی مولا و رهبر او است‌" و این سخن را سه بار و به گفتة بعضی از راویان حدیث‌، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: "خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار; محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد; یارانش را یاری کن و آن‌ها را که ترک یاریش کنند از یاری خویش محروم‌ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن‌."
سپس فرمود: "آگاه باشید، همة حاضران وظیفه دارند این خبر را به غایبان برسانند."
و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر9 خواند: "الْیَوْم‌َ أَکْمَلْت‌ُ لَکُم‌ْ دِینَکُم‌ْ وَأَتْمَمْت‌ُ عَلَیْکُم‌ْ نِعْمَتِی‌...;(مائده‌،3) امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم‌"، در این هنگام پیامبر9 فرمود: "الله اکبر، همان خدایی که آیین خود راکامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی‌7 پس از من راضی و خشنود گشت‌".
در این هنگام‌، شور و غوغایی در میان مردم افتاد و امیرالمؤمنین علی‌7 را به این موقعیت تبریک می‌گفتند و از افراد سرشناس که به او تبریک می‌گفتند، ابوبکر و عمر بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: "آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب‌! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی‌". و ابن عباس گفت‌: "به خدا سوگند که این امر ]ولایت علی‌7[ بر همه واجب گشت‌".
سپس حسان بن ثابت شاعر معروف‌، از پیامبر اکرم‌9 اجازه خواست که به این مناسبت اشعاری بسراید; پس از سرودن اشعار، پیامبر اکرم‌9 عرض کرد: "بارالها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار...".
جمله معروف پیامبر اکرم‌9، که در همة کتب بیان شده است (من کنت مولاه فعلی مولاه‌) حقایق بسیاری را روشن می‌سازد; البته بسیاری از نویسندگان اهل سنّت اصرار دارند که "مولی‌" را در این‌جا به معنای "دوست و یار و یاور" تفسیر کنند; زیرا یکی از معانی معروف "مولی‌" همین است‌.
ما هم قبول داریم که یکی از معانی "مولی‌" دوست و یار و یاور است‌، ولی قراین متعدّدی درکار است که نشان می‌دهد، "مولی‌" در حدیث یاد شده به معنای "ولی‌" و "سرپرست‌" و "رهبر" می‌باشد; این قراین به طور فشرده چنین است‌:
1. مسئله دوستی علی‌7 با همة مؤمنان‌، مطلب مخفی و پنهان و پیچیده‌ای نبود که به این همه تأکید و بیان نیاز داشته باشد; آن هم میان بیابان خشک و سوزان و خطبه خواندن و گرفتن اعتراف‌های پی در پی از جمعیت‌.
2. جملة "ألست أولی‌َ بکم من أنفسکم‌; آیا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر و اولی نیستم‌، در این روایت هیچ تناسبی با بیان یک دوستی ساده ندارد.
3. تبریک‌هایی که از سوی مردم در این واقعة تاریخی به علی‌7 گفته شد، مخصوصاً تبریکی که "عمر" و "ابوبکر" به ایشان گفتند، نشان می‌دهد، مسئله‌، جز موضوع نصب خلافت نبوده است‌.
4. اشعاری که حسان بن ثابت‌، در این روایت سروده‌، با آن مضمون و محتوای بلند و آن تعبیرات صریح و روشن‌، نیز گواه دیگری بر این مدّعاست‌.( ر.ک‌: پیام قرآن‌، آیة الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 9، ص 181 ـ 200، دارالکتب الاسلامیة / ولایت و امامت‌، هادی نجفی‌، ص 131 ـ 145، چاپخانه خیام / اسباب النزول‌، ابوالحسن واحدی نیشابوری / الدر المنثور، جلال الدین سیوطی‌، ج 2 / تفسیر المنار، شیخ محمد عبده مصری‌، ج 6.)

لطفا برای دسترسی به اصل سوالات، جوابها، منابع و پی نوشتهای مطالب، رجوع کنید به آدرس: http://www.porsojoo.com/fa/bank/27248

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
بسم الله نور علی نور.الهم عجل لولیک الفرج.استفاده از همه منابعی که توسط بنده نگاشته شده اند آزاد و باعث افتخار و خرسندی حقیر است.التماس دعا.یا حق
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سوال آزمایشی
    پیوندهای روزانه
    دانشنامه امام علی (ع)
    آیه قرآن
    آمار سایت
  • کل مطالب : 107
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 102
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 114
  • بازدید ماه : 172
  • بازدید سال : 6,351
  • بازدید کلی : 146,240
  • روزشمار عید غدیر