رضامندى، بستر موفقيت و كاميابى است. هيچ انسان موفّقى نيست كه از هنر «رضايت از زندگى» برخوردار نباشد. انسانهاى موفّق كسانىاند كه با زندگى خود مشكلى ندارند. اشتباه نكنيد! نمىگويم «در زندگى» خود مشكلى ندارند؛ بلكه مىگويم «با زندگى» خود مشكلى ندارند. مشكلْ داشتن در زندگى، يك چيز است و مشكل داشتن با زندگى، چيز ديگر.اتفاقاً در بيشتر موارد، انسانهاى موفّق با مشكلات زيادى دست و پنجه نرم كردهاند؛ اما احساسنارضايتىاز زندگىنداشتند. مىتوان گفت: رضامندى از زندگى يكى از رازهاى ناشناخته زندگى انسانهاى موفّق است.
رضايت چيست؟ خوشبختى كجاست؟
بسيارى از افرادى كه به امكانات زندگى دست مىيابند، احساس خوشبختى را تجربه نمىكنند و برعكس، بسيارى از كسانى كه فاقد امكانات زندگىاند، از احساس رضايت از زندگى برخوردارند. به نظر مىرسد ميان تمكّن مالى و رضايت از زندگى، رابطه علّت و معلول برقرار نيست. گاهى زندگىهاى مرفّه، از احساس رضايت از زندگى محروماند و گاهى زندگىهاى ساده، از رضايت از زندگى برخوردارند. كدام يك بهتر است: تمكّن مالى يا رضايت از زندگى؟
رضايت از زندگى يك احساس درونى است و هر چند، منقطع از دنياى خارج و واقعيتهاى بيرونى نيست و مىتواند تحت تأثير آنها باشد، اما وابسته به آن نيز نيست و اين امكان وجود دارد كه در بدترين شرايط نيز بتوان از زندگى، احساس رضايت داشت. امّا سؤال اين است كه: سرچشمه احساسات انسان كجاست؟ و چه چيزهايى در شكلگيرى احساس نقش دارند؟
آنگونه كه مىانديشيم، احساس مىكنيم
احساس، ناشى از تفكر انسان است. احساسات و عواطف ما آن گونه شكل مىگيرند كه مىانديشيم. همه احساسات منفى و مثبت، نتيجه مستقيم افكارند. بدون داشتن افكار غمگينانه نمىتوان احساس غم كرد، يا بدون داشتن افكار خشمگينانه نمىتوان احساس خشم كرد، بدون داشتن افكار حاسدانه نمىتوان احساس حسادت كرد و بدون داشتن افكار افسرده، نمىتوان احساس افسردگى كرد. قرنها قبل، اپيكور، فيلسوف يونان باستان گفت كه: «نگرش و برداشت انسانها از رويدادها بسى مهمتر و تعيينكنندهتر از خود رويدادها هستند».
اگر احساسات ما آن گونه شكل مىگيرند كه مىانديشيم، مىتوان به راحتى نتيجه گرفت كه احساس رضامندى يا نارضايتى اززندگى، ريشه درچگونگى تفكر ما دارد و اگر چنين است، براى رسيدن به رضايت از زندگى بايد در تفكراتمان تجديد نظر كنيم. پس تنها راه رسيدن به شادمانى و رضامندى، تهيه و تأمين امكانات فراوان، لازم نيست؛ مىتوان با يك تغيير در تفكرات، به آن دست يافت.
تفكر واقعگرا، شرط رضامندى
اگر چگونگى تفكر انسان، نقش تعيين كنندهاى در احساس رضايت از زندگى دارد، سؤال اين است كه: چه تصوّرى از دنيا بايد داشته باشيم و زندگى را چگونه بايد ببينيم تا به رضامندى دست يابيم؟ براى رسيدن به يك احساس خوب از زندگى، شايد بتوان دنيا را در «خيال» خود بسيار زيبا، راحت و دوست داشتنى دانست و در پى آن، به يك احساس خوب و رضايتمندانه از زندگى دست يافت. اين نگرش، يك نگرش توهّمى و تخيّلى است و نمىتواند تأثير پايدار و ماندگارى داشته باشد و همانند مواد مخدّر يا داروهاى توهّمزاست كه براى مدتى ارتباط فرد را با خارج قطع كرده، در خيالات واهى، غوطهور مىسازد؛ اما پس از تمام شدن اثر دارو، زندگى، بسيار سختتر از آنچه بود، مىگردد.
راه رضايت از زندگى و راز شاد زيستن، شناخت واقعيتها و گريز از تخيّلات و توهّمات است. بايد دنيا را آنگونه كه هست، شناخت. نگرش انسان به دنيا بايد نگرشى واقعبينانه و هماهنگ با واقعيتهاى آن باشد.
بنابراين، براى رسيدن به احساس شادمانى، لازم نيست واقعيتهاى گاه سخت و تلخ زندگى را انكار كنيم. با تفكر واقعگرا نيز مىتوان به شادمانى و رضامندى رسيد و بلكه شايد تنها راه ممكن همين باشد. شايد بپرسيد كه:چگونه چنين چيزى ممكن است؟
هماهنگى انتظارات با واقعيتها
اگر نگرش انسان به زندگى، واقعگرايانه باشد، انتظارات او از زندگى نيز واقعگرايانه خواهد بود و در پى آن، احساس او از زندگى نيز واقعبينانه خواهد شد. شايد بتوان گفت كه «هماهنگى انتظارات با واقعيتها» شرط اصلى شاد زيستن و رضايت از زندگى است. ناهماهنگى ميان انتظارات و واقعيتها، موجب دوگانگى شده، تضادهاى بنيادينى به وجود مىآورد كه زيان آن، جبرانناپذير است.
پس رضايت از زندگى هنگامى شكل مىگيرد كه انتظار ما از زندگى، واقعگرايانه باشد. اگر دنيا را با همه سختىهايى كه ممكن است داشته باشد، آن گونه كه هست بشناسيم، مىتوانيم به راحتى در آن زندگى كنيم.
زندگى راحت، در گرو شناخت دنياست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره اين اصل مىفرمايد: اگر درباره دنيا آنچه را من مىدانم، شما هم مىدانستيد، جانهاى شما از آن، احساس راحتى مىكرد.
با توضيحاتى كه داده شد، اكنون بهتر مىتوان به عمق كلام امام على عليه السلام دست يافت كه مىفرمايد:كسى كه دنيا را بشناسد، به خاطر مصيبتهاى آن، غمگين نمىشود.
حضرت نمىفرمايد كه دنيا بايد جاى خوشىها باشد و نمىفرمايد كه تصوّر كنيد دنيا پر از خوشى و راحتى است؛ بلكه مىفرمايد اگر دنياشناسىتان واقعى باشد، با وجود سختىها و با اقرار به وجود آنها، باز هم احساس ناراحتى و نارضايتى به شما دست نخواهد داد. آموزههاى زندگىساز دين، انسان را به گونهاى تربيت مىكند كه در اوج سختىها و در عمق گرفتارىها نيز نااميد و افسرده نخواهد شد.
تلازمى ميان سختى و ناخرسندى نيست
معمولًا اينگونه مىپنداريم كه شادمانى و رضامندى، ضدّ سختى و گرفتارى است. آن جا كه سختى باشد، شادى و رضامندى نيست و آن جا كه سختى نباشد، شادى و رضامندى به وجود خواهد آمد؛ اما اين، يك تصوّر نادرست است. هيچ تلازمى ميان اين دو، برقرار نيست. سختى، يك چيز است و ناخرسندى، چيز ديگرى. نبايد تصوّر كرد پيامد قطعى سختىها، ناخرسندى و نارضايتى است و شادمانى و دشوارى، قابل جمع نيستند! انبيا و اولياى الهى بيشترين سختىها را در زندگى تجربه كردهاند؛ اما هرگز ناراضى و ناخرسند نبودند. سيدالشهدا عليه السلام با وجود سختىها و همه دشوارىها، راضى بود. آن حضرت هنگام خروج از مكه در خطبهاى خطاب به ياران خود مىفرمايد:
رضايت خدا رضايت ما اهل بيت است.و جالبتر اينكه روز عاشورا هر چه فشارها بيشتر مىشود و حضرت تنهاتر مىگردد و به كشته شدن نزديكتر مىشود، چهرهاش گشادهتر و با نشاطتر مىگردد.
پس مىتوان در ميان مشكلات و سختىها، خرسند و شادمان بود و اين، پديده شگفتى است! راز اين شگفتى در چيست؟ در فصلهاى بعدى، پرده از اين راز، برخواهيم داشت. اكنون مهم اين است كه بدانيم رضايت از زندگى را با بازنگرى در تفكّرات و اصلاح آنها مىتوان به دست آورد.واقعى شدن تفكّرات، به واقعى شدن انتظارات منجر مىشود و همين، مهمترين شرط شاد زيستن و رضامندى از زندگى است.
امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد:بهترين دفعكننده اندوه، يقين است.
شناخت واقعيّت دنيا
هر چند زندگى انسان، محدود به دنيا نيست، اما ما انسانها، اكنون در اين دنيا زندگى مىكنيم و شرط موفقيت در زندگى، اين است كه شرايط زندگى در دنيا را درك كنيم. تصوّر شما از «دنيا» و «زندگى» چيست و چه انتظارى از آنها داريد؟ آيا تصوّرها و انتظارهاى شما مطابق واقع است؟ آيا دنيا را آنگونه كه مىخواهيد، تصوّر مىكنيد و يا آنگونه كه هست، مىبينيد؟
1- اینجا دنیاست بهشت نیست
هميشه به ياد داشته باشيد كه اين جا دنياست و بهشت نيست. افراد ناراضى معمولًا كسانىاند كه از دنيا انتظار بهشت را دارند.
اگر انسان از دنيا انتظار بهشت داشته باشد، ميان انتظارات و واقعيتهاى زندگى، ناهماهنگى به وجود خواهد آمد و اين ناهماهنگى، به ناكامى مىانجامد و ناكامى، فشار روانى (تنيدگى) انسان را به شدت افزايش مىدهد و در نتيجه، موجب احساس نارضايتى از زندگى مىگردد.
اما اگر دنيا را آن گونه كه هست بشناسيم و بپذيريم و بر اساس شرايط موجود، به برنامهريزى و فعّاليت بپردازيم، مىتوانيم اميدوار باشيم كه بهرضايت از زندگى دست يابيم. در بهشت، آنچه را بخواهيم مىشود؛ اما در دنيا آنچه را مىشود بايد خواست. اين، يك اصل در احساس رضايت از زندگى است. امام على عليه السلام در اين باره جملات زیبایی دارد :
خطبه 226 :(دنيا) سرائى است كه بلاها آن را احاطه كرده، و به بىوفائى و مكر معروف است، حالاتش يك نواخت نمىماند و ساكنانش ايمن نيستند احوالش گوناگون و حالاتش گذرنده، زندگى در آن مذموم و امنيت در آن غير ممكن است اهل آن همواره هدف تيرهاى بلا هستند كه مرتبا به سوى آنها پرتاب مىشود و با مرگ نابودشان مىسازد . اى بندگان خدا بدانيد شما و آنچه در آن از اين دنيا هستيد در همان راهى قرار داريد كه پيشينيان شما بودند همانها كه عمرشان از شما طولانىتر، سرزمينشان آبادتر، و آثارشان از شما بيشتر بود، ناگاه صداهايشان خاموش، نيروها و حركتهاشان راكد، اجسادشان كهنه، سرزمينشان خالى و آثارشان مندرس گرديد قصرهاى بلند و محكم و بساط عيش و پشتيهاى نرم و راحت آنها به سنك و آجر و لحد هاى گورستان تبديل شد گورهايى كه بناى آن بر خرابى، و با خاك ساخته شده است، گورها به هم نزديك اما ساكنان آنها از هم دور و غريبند، در وادى وحشتناك به ظاهر آرام امّا گرفتارند، نه در جايى كه وطن گرفتند انس مىگيرند، و نه با همسايگان ارتباطى دارند، در صورتى كه با يكديگر نزديك، و در كنار هم جاى دارند. چگونه يكديگر را ديدار كنند در حالى كه فرسودگى آنها را در هم كوبيده، و سنگ و خاك آنان را در كام خود فرو برده است. شما هم راهى را خواهيد رفت كه آنان رفتهاند، و در گرو خانههايى قرار خواهيد گرفت كه آنها قرار دارند، و گورها شما را به امانت خواهد پذيرفت،
خطبه 82 : چگونه خانه دنيا را توصيف كنم كه ابتداى آن سختى و مشقّت، و پايان آن نابودى است در حلال دنيا حساب، و در حرام آن عذاب است. كسى كه ثروتمند گردد فريب مىخورد، و آن كس كه نيازمند باشد اندوهناك است، و تلاش كننده دنيا به آن نرسد، و به رها كننده آن، روى آورد. كسى كه با چشم بصيرت به آن بنگرد او را آگاهى بخشد، و آن كس كه چشم به دنيا دوزد كور دلش مىكند.
خطبه 99 : اى بندگان خدا، شما را به ترك دنيايى سفارش مىكنم كه شما را رها مىسازد، گر چه شما جدايى از آن را دوست نداريد، دنيايى كه بدنهاى شما را كهنه و فرسوده مىكند با اينكه دوست داريد همواره تازه و پاكيزه بمانيد. ... مرگ به سرعت او را مىراند، و عوامل مختلف او را بر خلاف خواسته خود از دنيا جدا مىسازد.
حکمت 69 : وقتی آنچه را خواستی نشد ، به آنچه داری بساز.
پیامدهای تفکر واقع گرا به دنیا
(خطبه 99)پس در عزّت و ناز دنيا بر يكديگر پيشى نگيريد، و فريب زينتها و نعمتها را نخوريد و مغرور نشويد و از رنج و سختى آن نناليد و ناشكيبا نباشيد، زيرا عزّت و افتخارات دنيا پايان مىپذيرد، و زينت و نعمتهايش نابود مىگردد، و رنج و سختى آن تمام مىشود، و هر مدّت و مهلتى در آن به پايان مىرسد، و هر موجود زندهاى به سوى مرگ مىرود. آيا نشانههايى از زندگى گذشتگان كه بر جا مانده شما را از دنيا پرستى باز نمىدارد و اگر خردمنديد آيا در زندگانى پدرانتان آگاهى و عبرت آموزى نيست مگر نمىبينيد كه گذشتگان شما باز نمىگردند و فرزندان شما باقى نمىمانند مگر مردم دنيا را نمىنگريد كه در گذشت شب و روز حالات گوناگونى دارند:
يكى مىميرد و بر او مىگريند، و ديگرى باقى مانده به او تسليت مىگويند، يكى ديگر بر بستر بيمارى افتاده ديگرى به عيادت او مىآيد، و ديگرى در حال جان كندن است، و دنيا طلبى در جستجوى دنياست كه مرگ او را در مىيابد، و غفلت زدهاى كه مرگ او را فراموش نكرده است، و آيندگان نيز راه گذشتگان را مىپويند. بهوش باشيد مرگ را كه نابود كننده لذّتها و شكننده شهوتها و قطع كننده آرزوهاست، به هنگام تصميم بر كارهاى زشت، به ياد آوريد، و براى انجام واجبات، و شكر در برابر نعمتها و احسان بى شمار الهى، از خدا يارى خواهيد.
حکمت 131 : اى كسى كه به نكوهش دنيا زبان گشودهاى ولى شيفته و فريفته جلوههايش شدهاى، و فريب افسونش را خوردهاى و اينك به دنيا مىپردازى از سويى فريفته دنيايى و از سوى ديگر آن را نكوهش مىنمايى انصاف بده اين تويى كه در باره دنيا گناه كردهاى، يا اوست كه به تو خيانت مىورزد آخر چه وقت او شيفتهات نموده و چسان فريبت داده با پيكرهاى پوسيده و از هم پاشيده پدرانت يا به آرامگاه مادرانت كه در زير تودههاى انبوه خاك است... و اين چه كسى است كه دنيا را نكوهش مىكند در حالى كه دنيا ناپايدارى خود را صلا داده، و جدا شدن خود را فرياد كرده است، و از نابودى خود و هر كه در آن به سر مىبرد آگهى داده، و رنجها و گرفتارىهايش را نمودار ساخته،
نامه 68 : نامه به سلمان فارسى، قبل از ايّام خلافت :
مثل دنیا چون مار است، كه پوستى نرم و زهرى كشنده دارد، پس از جاذبههاى فريبنده آن روى گردان، زيرا زمان كوتاهى در آن خواهى ماند، و اندوه آن را از سر بيرون كن، زيرا كه يقين به جدايى، و دگرگونى حالات آن را دارى، و آنگاه كه به دنيا خو گرفتهاى بيشتر بترس، زيرا كه دنيا پرست تا به خوشگذارانى اطمينان كرد زود او را به تلخ كامى كشاند، و هر گاه كه به دنيا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار مىگردد.
قصار 384 : به دنيا آرامش يافتن در حالى كه ناپايدارى آن مشاهده مىگردد، از نادانى است، و كوتاهى در اعمال نيكو با وجود يقين به پاداش آن، زيانكارى است، و قبل از آزمودن اشخاص، اطمينان پيدا كردن از عجز و ناتوانى است.